حکیم نزاری:ای که نبودی شبی مونسِ غمخوارگان رحم کن آخر دمی بر دلِ بیچارگان
❈۱❈
ای که نبودی شبی مونسِ غمخوارگان
رحم کن آخر دمی بر دلِ بیچارگان
بس که کشیدم ستم از ظلماتِ فراق
چند کند احتمال جورِ ستمکارگان
❈۲❈
تا ز برت رفتهام از نمِ خونِ سرشک
خشک نشد هرگزم صفحه رخسارگان
خستهدلی ناصبور دارم و دانم که نیست
در رهِ عشق احتمال کارِ سبکسارگان
❈۳❈
نعره زنم تا به روز از غم هجران چنانک
خیره بمانند شب مجمع سیّارگان
با همه دردِ فراق با همه ضعفِ دماغ
هیچ نمیگیردم طعنه ی نظّارگان
❈۴❈
یاد نزاری مکن تا چه گشاید ازو
نه که نداری دگر هم چو وی از یارگان
کامنت ها