حکیم نزاری:صبح دم خیز من النوم الصّلات چون برآمد بر کفم نه هات هات
❈۱❈
صبح دم خیز من النوم الصّلات
چون برآمد بر کفم نه هات هات
آتشی کز ملعمه ی اشراق او
در عرق مستغرق است آب حیات
❈۲❈
آفتاب ار می کند نسبت بدو
تا بگویم کان کدام است از صفات
صفوتِ پاکش تعلّق می کند
ذاتِ این نسبت کند با آن به صفات
❈۳❈
گر نه رز بودی غرض از بدوِ کون
بر ندادی در زمین هرگز نبات
نافرید ایزد تعالی وحده
جوهری نافع چو می در کاینات
❈۴❈
توبه ی من نیست ممکن چون کنم
خوض نتوان کرد در ناممکنات
وصفِ می کردن مرا ادراک نیست
کو برون است از حدودِ مُدرکات
❈۵❈
می پرست ار بت پرست است آن منم
می پرستی بهتر است از عزیّ ولات
مصلحان تشنیع بر من می زنند
کای فرو رفته سرت در فاسقات
❈۶❈
با کسی چون در جدل آیم به جهل
کو نداند فاسقات از صالحات
می از اینجا می خورم تا می دهند
از نزاری هم نزاری را نجات
کامنت ها