حکیم نزاری:گر گذر کردی بتِ ما بر دیارِ سومنات توبه کردی بت پرست از سجده ی عزّی ولات
❈۱❈
گر گذر کردی بتِ ما بر دیارِ سومنات
توبه کردی بت پرست از سجده ی عزّی ولات
هیچ اگر کشف الغطایی کردی از اطرافِ سر
التفاتی هم نکردندی به چندین ترّهات
❈۲❈
از کمالِ نفسِ انسان حاصل ست این اقتباس
آنکه استدلال می گیرند از روحانیات
چشم را گویی از اینجا لازم آمد انعکاس
بی صفت را چون توان آورد در تحتِ صفات
❈۳❈
در سوادِ زلفِ یار ما طلب کن آبِ خضر
تا بدان آبِ مصفّا یابی از ظلمت نجات
خوش بود می بر کنارِ چشمه ی خضرِ لبش
خوش نباشد بر کنارِ چشمه ی حیوانِ نبات
❈۴❈
در خراباتِ مصافات آی تا بنمایمت
صد هزاران خضر بر سر چشمه ی آبِ حیات
چشمه ی خضر ای پسر با توست و تو در جست و جوی
چون سکندر طالب آبِ حیات از شش جهات
❈۵❈
جاودانی زنده گشتی شاه اسکندر چو خضر
گر به مردی و جهان گیری بر ستندی ز مات
بشنو از اربابِ تاویل این همه تشبیه چیست
آبِ حیوان باز نتوان بافت الّا از ندات
❈۶❈
آری آری مقتدایِ عارفان قایم بود
قایمی امّا که باشد ذاتِ او قایم به ذات
گر تولّا می توانی کرد اینک مقتدا
پس مسلّم شو تبرّا کن ز کلّ کاینات
❈۷❈
چون نزاری والهی مستی بباید لامحال
تا برون آرد مقاماتِ چنین از مسکرات
خاصه چون سیمرغِ جانش از نشیمن گاهِ قدس
بالِ حکمت بر گشاید بگذرد از ممکنات
کامنت ها