حکیم نزاری:ای عشق میتوانی بر کلّ و جزوِ ما زن حاجاتِ ما روا کن فالی برین دعا زن
❈۱❈
ای عشق میتوانی بر کلّ و جزوِ ما زن
حاجاتِ ما روا کن فالی برین دعا زن
هم تو بنا نهادی هم تو تمام گردان
پس چون تمام کردی بر بدوِ انتها زن
❈۲❈
ساقی ز پای منشین جامی به دستِ ما ده
ز آبِ حیات آتش در کلّههایِ ما زن
چون باده در قنینه یعنی در آبگینه
از ما ببر غمِ دل با ما دمِ صفا زن
❈۳❈
رطلی گران به ما ده دوری سبک بگردان
تا چرخ کج نگردد بانگی بر استوا زن
باری هوایِ ما کن ما را ز ما جدا کن
وآنگه به کینِ کینه بر بُن گهِ هوا زن
❈۴❈
دعویِ استقامت با نفس منقطع کن
مسمارِ صلح از آن پس بر نعل ماجرا زن
از شش جهات بگذر با کاینات منگر
بر چاسویِ وحدت لبّیکِ بیریا زن
❈۵❈
از صدمهی زلازل بر هم فکن جهان را
مغزِ زمین برآور بر تارکِ سما زن
جامِ وصال خواهی میکش خمارِ هجران
دست از مراد بگسل در دامنِ وفا زن
❈۶❈
گر بایدت نزاری کز خود خلاص یابی
ناقوسبینوایی بر بامِ انزوا زن
کامنت ها