حکیم نزاری:شب دگر باره در محاکا شد چون مجازات بی محابا شد
❈۱❈
شب دگر باره در محاکا شد
چون مجازات بی محابا شد
گفت: «شوخی و حد ببردی تو
خوش خوشم نیک برشمردی تو
❈۲❈
من نه آنم که نسبتم کردی
سخت بی وقع و رتبتم کردی
پار خلوت نشین عشاقم
آرزومند یار مشتاقم
❈۳❈
وقت ایشان همیشه خوش دارم
همه شب شان پیاله کش دارم
بر سر کویشان عسس باشم
با شکر مانع مگس باشم
❈۴❈
گاه بر بام پاسبان باشم
گاه در خانه میزبان باشم
زخمه عود و زخمه طنبور
روی خوب و خلاصه انگور
❈۵❈
خواهم آماده با حریف و ندیم
منکرم گو سؤال کن ز حکیم
که نخواهد سماع روحانی؟
که ننوشد شراب ریحانی؟
❈۶❈
خال مصباح چون برافروزد
شب خلوت ز شمع من سوزد
بی حضور وجود من در جمع
ندهد هیچ روشنایی شمع
❈۷❈
بس که خواهد که روی من بیند
شب همه شب ز پای ننشیند»
کامنت ها