حکیم نزاری:روز چون شب به عذر سر بنهاد او هم افگند شیوه ای بنیاد
❈۱❈
روز چون شب به عذر سر بنهاد
او هم افگند شیوه ای بنیاد
گفت: «هستی تو یار دیرینه
محرم روزگار دیرینه
❈۲❈
سخنی بود در میان قایم
من و تو هر دو مدعی دایم
به نهایت رسید و غایت کار
کردی اقرار بعد چند انکار
❈۳❈
پس به انصاف مستحق گشتی
چون سپردی به حق مُحِق گشتی
دوستار توام چرا دانی
که به روز عدوی شه مانی
❈۴❈
نسبتی باشدت به روی سیاه
با سواد خط مبارک شاه
سر گیسوی ست پرچم او
که شبی دیگر است بر خم او
❈۵❈
کله پرچمش چو باز شود
راست چون زلف تو دراز شود
رنگ انگور مطبخی داری
لاجرم دست و دل سخی داری
❈۶❈
کار ما نیست جز دعاگویی
بندگی کردن و رضاجویی
دست بردار و گو به صدق آمین
ایزدت حافظ و نصیر و معین»
کامنت ها