حکیم نزاری:باز شب داد روز را پیغام که: «چنین بر مکش به چرخ اَعلام
❈۱❈
باز شب داد روز را پیغام
که: «چنین بر مکش به چرخ اَعلام
من جهاندار بودم از اول
نه تو نه مه نه مشتری نه زحل
❈۲❈
کدخدای جهان به حکم خدای
منم و من به عقل روشن رای
قله این بلند طارم را
یعنی این قلعه چهارم را
❈۳❈
دیدبانی مقیم می بایست
چشم داری عظیم می بایست
بهر آن بر گماشتند ترا
تا به اکنون بداشتند ترا
❈۴❈
گر سخن در معاملت باشد
دیده بان را چه منزلت باشد؟
همچو عیسی بمانده در راهی
چون کنی دعوی شهنشاهی؟
❈۵❈
ماورای تو چند حکاماند
کز تو برترنشین این باماند
همه بر تو محیط و مافوقاند
همه با تخت و افسر و طوقاند
❈۶❈
نیست بالای من کسی دیگر
منم و مملکت ز من یکسر»
کامنت ها