حکیم نزاری:قل نزاری قل هو اللهُ احد ابتدا کن ذکر اللهُ الصمد
❈۱❈
قل نزاری قل هو اللهُ احد
ابتدا کن ذکر اللهُ الصمد
لم یلد بی مثل ولم یولد که هست
قدرتش دارندۀ بالا و پست
❈۲❈
لم یکن پاکا له کفوا احد
کافرید از خاک انسان را جسد
آنکه عاجز کرد ذات پاک او
عقل را از غایت ادراک او
❈۳❈
آنکه بر هستی ذاتش هر چه هست
حجتی دارد ز دیوان الست
آنکه شخص معرفت را ذات ازوست
کل موجودات و مخلوقات ازوست
❈۴❈
آنکه ناطق کرد مشتی خاک را
تا ستایش کرد جان پاک را
پیشوای اهل ایمان مصطفیٰ
شخص موجودات را جان مصطفیٰ
❈۵❈
آن محمد کز قبول داورش
سجده گاه جن و انس آمد درش
أمّی صادق بقول بی خلاف
کرده بر صدقش دو عالم اعتراف
❈۶❈
مظهر دعوت به دین بی خلل
مکمل سنت به علم بی بدل
بعد حمد احمد و نعت رسول
آفرین بر جان هر صاحب قبول
❈۷❈
من ز حق گویم که نپسندد خرد
هرگز از باطل نگویم نیک و بد
آن بحق بر جای حق بنشستگان
وان بحق چون رگ بجان پیوستگان
❈۸❈
بدعت اندازان دین برداشته
رسم و آیین پیمبر داشته
داستانی از ریاست بی نیاز
پاک دین و پاک رأی و پاک باز
❈۹❈
جمله صاحب درد اما بیمرض
جمله عین عشق اما بیغرض
عشق ورزیدن نباشد بر گزاف
عشق دورست ای پسر از شین و قاف
❈۱۰❈
هست قافش قاف و شینش شین عشق
عین بی شین قاف یعنی عین عشق
کیست پیر عقل با چندان کمال
طفل ابجد خوان عشق لاابال
❈۱۱❈
طینت مجنون عجین از عشق بود
در وجودش نور و طین از عشق بود
لوح دل پر کرد از دستان عشق
تا سبق برد از دبیرستان عشق
❈۱۲❈
عقل تا از مادر فطرت بزاد
عشق همچون طفل بندش برنهاد
بر فلک زد پرتو انوار عشق
آسمان چون ذره شد در کار عشق
❈۱۳❈
جوهر عالم نظام از عشق یافت
خاک آدم عز و نام از عشق یافت
ذرۀ حسن از نقاب آمد پدید
عاشقان را اضطراب آمد پدید
❈۱۴❈
عشق چون بحریست مطلق جان چو حوت
عشق جان را زنده میدارد به قوت
گر نبودی عشق همراه نفس
دم نیارستی زد اندر عشق کس
❈۱۵❈
ورنه عشق اندر زبان داخل بدی
قدرتش در نطق کی حاصل بدی
ورنه نور عشق بودی در بصر
کس نیارستی به حق کردن نظر
❈۱۶❈
ورنه بودی در مشام از عشق بوی
مشک کی بشناختی از خاک کوی
ورنه بودی سینه منزلگاه عشق
بودی از افسردگان در راه عشق
❈۱۷❈
ورنه باشد در قدم از عشق سَیر
کی تواند رفتن اندر راه خَیر
ورنه حرز عشق بر بازو بود
پس تفاوت از چه در نیرو بود
❈۱۸❈
ورنه زور از عشق شیرین یافتی
کوه را فرهاد چون بشکافتی
دل که نکند عشق منشورش سِجِل
پارۀ سنگ سیه باشد نه دل
❈۱۹❈
هر که از عشقش نه شوری در سرست
گر به صورت مردم، از خر کمترست
کامنت ها