نیما یوشیج:آن گل زودرس چو چشم گشود به لب رودخانه تنها بود
❈۱❈
آن گل زودرس چو چشم گشود
به لب رودخانه تنها بود
گفت دهقان سالخورده که:
حیف که چنین یکه بر شکفتی زود
❈۲❈
لب گشادی کنون بدین هنگام
که ز تو خاطری نیابد سود
گل زیبای من ولی مشکن
کور نشناسد از سفید کبود
❈۳❈
نشود کم ز من بدو گل گفت
نه به بی موقع آمدم پی جود
کم شود از کسی که خفت و به راه
دیر جنبید و رخ به من ننمود
❈۴❈
آن که نشناخت قدر وقت درست
زیرا این طاس لاجورد چه جست ؟
کامنت ها