نیما یوشیج:ماخ اولا پیکره رود بلند. می رود نا معلوم
❈۱❈
ماخ اولا پیکره رود بلند.
می رود نا معلوم
می خروشد هر دم
می جهاند تن، از سنگ به سنگ.
❈۲❈
چون فراری شده ای
که نمی جوید راه هموار.
می تند سوی نشیب
می شتابد به فراز.
❈۳❈
می رود بی سامان
با شب تیره، چو دیوانه که با دیوانه.
رفته دیری ست به راهی کاو او راست
بسته با جوی فراوان پیوند.
❈۴❈
نیست، دیری ست بر او کس نگران.
و اوست در کار سراییدن گنگ
و اوفتاده ست ز چشم دگران.
بر سر دامن این ویرانه.
❈۵❈
با سراییدن گنگ آب اش
ز آشنایی ماخ اولا راست پیام
وز ره مقصده معلوم اش حرف.
می رود لیکن او
❈۶❈
به هر آن ره که به او می گذرد
هم چو بیگانه که بر بیگانه.
می رود نامعلوم
می خوروشد هر دم.
❈۷❈
تا کجاش آبشخور
هم چو بیرون شدگان از خانه.
کامنت ها