نیما یوشیج:باد می گردد و در باز و چراغ ست خموش خانه ها یک سره خالی شده در دهکده اند.
❈۱❈
باد می گردد و در باز و چراغ ست خموش
خانه ها یک سره خالی شده در دهکده اند.
بیمناک ست به ره بار به دوشی که به پل
راه خود می سپرد.
❈۲❈
پای تا سر شکم مان تا شبشان
شاد و آسان گذرد.
بگسلیده ست در اندوده دود
پایه دیواری.
❈۳❈
از هر آن چیز که بگسیخته است
نالش مجروحی
یا جزع های تن بیماری.
و آنکه بر پل گذرش بود مشکل ها
❈۴❈
هر زمان می نگرد.
پای تا سر شکم مان تا شبشان
شاد و آسان گذرد.
باد می گردد و در باز و چراغ ست خموش
❈۵❈
خانه ها یک سره خالی شده در دهکده اند.
رهسپاری که به پل داشت گذر می ایستد
زنی از چشم سر شک
مردی از روی جبین خون جبین می سترد.
❈۶❈
پای تا سر شکم مان تا شبشان
شاد و آسان گذرد.
کامنت ها