نیما یوشیج:در کنار رودخانه می پلکد سنگ پشت پیر. روز، روز آفتابی است.
❈۱❈
در کنار رودخانه می پلکد سنگ پشت پیر.
روز، روز آفتابی است.
صحنه ی آییش گرم است.
❈۲❈
سنگ پشت پیر در دامان گرم آفتابش می لمد، آسوده می خوابد
در کنار رودخانه.
در کنار رودخانه من فقط هستم
❈۳❈
خسته ی درد تمنا،
چشم در راه آفتابم را.
چشم من اما
لحظه ای او را نمی یابد.
❈۴❈
آفتاب من
روی پوشیده است از من در میان آبهای دور.
آفتابی گشته بر من هر چه از هر جا
از درنگ من،
❈۵❈
یا شتاب من،
آفتابی نیست تنها آفتاب من
در کنار رودخانه.
کامنت ها