نجمه زارع:شب است و باز چراغ اتاق می سوزد دلم در آتش آن اتفاق می سوزد
❈۱❈
شب است و باز چراغ اتاق می سوزد
دلم در آتش آن اتفاق می سوزد
در این یکی دو شبه حال من عوض شده است
و طرز زندگی ام کاملا عوض شده است
❈۲❈
صدای کوچه و بازار را نمی شنوم
و مدتی ست که اخبار را نمی شنوم
اتاق پر شده از بوی لاله عباسی
من و دو مرتبه تصمیمهای احساسی
❈۳❈
اتاق، محفظه ی کوچک قرنطینه
کنار پنجره... بیمار... صبح آدینه
کنار پنجره بودم که آسمان لرزید
دو قلب کوچک همزاد همزمان لرزید
❈۴❈
نگاه های شما یک نگاه عادی نیست
و گفته اید که عاشق شدن ارادی نیست
چه ناگهانی و ناباورانه آن شب سرد
تب تکلّف تقدیر زیر و رویم کرد
❈۵❈
تو حسن مطلع رنجیدن و بزرگ شدن
و خط قرمز دنیای کودکانه ی من
من و دو راهی و بیراهه ها و زوزه ی باد
و مانده ام که جواب تو را چه باید داد
❈۶❈
شب است و باز چراغ اتاق می سوزد
به ماه یک نفر انگار چشم می دوزد
چگونه می گذرد این مراحل تازه؟؟...
هزار پرسش و خمیازه پشت خمیازه
❈۷❈
هوای ابری و اندوه باید و شاید
هنوز پنجره باز است و باد می آید
چقدر خسته ام از فکرهای دیرینه
به خواب می روم اینجا کنار شومینه
❈۸❈
چراغ خانه ی ما نیمه روشن است انگار
و خوابهای تو درباره من است انگار
چراغ خانه، چراغ اتاق روشن نیست
هنوز آخر این اتفاق روشن نیست...
کامنت ها