نورعلیشاه:عارفی دید دنیا را در عالم رؤیا دختر جمیله با قامت رعنا داغهایش بر جبین مبین و جراحتها بر پ...
عارفی دید دنیا را در عالم رؤیا دختر جمیله با قامت رعنا داغهایش بر جبین مبین و جراحتها بر پشت پای نگارین پرسید که این داغ چراست و این جراحت از کجاست گفت بسیاری از جوانمردان هستند که از شراب قرب الهی مستند گل مراد نچینند جز از گلشن و غنچه دل نشکفند جز به نسیم عنایت چندانکه باب طلب بخواستگاری ایشان میگشایم و جبین مبین بر زمین تمنا میسایم باری نظر ملاطفت جز بکراهت نمیگشایند و قبول مزاوجت و مواصلت من ننمایند چون مرهم وصلم از ایشان حاصل نیست داغهای چنین برجبینم باقیست و بسیاری از نامردان میباشند که تخم محبت من در دل می پاشند قدم نمیزنند جز به قفای من و نظر نمیکنند جز بلقای من پیوسته بطلبکاری من مسرورند و از مقام قرب ذوالمنن دور چندانکه بوسه ها از پای من میربایند و جبین تمنامیسایند نه ایشان را از مواصلت سودیست و نه مرا از ملاطفت ایشان بهبودی جراحتیکه از پای من روانست از اثر بوسه ربائی و جبین سائی ایشانست
آری آری آنکه مرد حق بود
آری آری آنکه مرد حق بود
❈۱❈
از غم دنیای دون مطلق بود
خود نپوید راه جز راه هدا
رو نیارد جز بدرگاه خدا
شسته از دنیا و عقبی جمله دست
❈۲❈
درمقام قرب حق دارد نشست
وانکه از دنیای دون مسرور شد
از مقام قرب ایزد دور شد
نه ز دنیا کام وی حاصل شود
❈۳❈
نه بوصل دوست او واصل شود
نه دراو حجله کند دامادئی
نه بجز غم باشد او را شادئی
گرتو راهست ای پسر هوشی بسر
❈۴❈
از غم دنیای فانی واگذار
بگذر از این کهنه زال و شادیش
پا منه در حجله دامادیش
رخ بتاب از مکر این فرهاد کش
❈۵❈
گرچه شیرینست باشد روترش
این ترش روئی خریدن تا بکی
کو بکو دایم دویدن تا بکی
روبجو در کنج عزلت گوشه
❈۶❈
خوش بدست آر از قناعت توشه
باش قانع تا نیفتی درطمع
کز طمع با ذلت آمد مرد مع
کامنت ها