نوعی خبوشانی:چمن پیرای این آتش هوا باغ نمک سود این چنین سازد گل داغ
❈۱❈
چمن پیرای این آتش هوا باغ
نمک سود این چنین سازد گل داغ
که چون این قصه در عالم سمرشد
شه کار آزمایان را خبر شد
❈۲❈
که دلکش دختری نادیده ایام
لب از جلاب طفلی شیر آشام
درش در طبع نیسان قطره مانده
صدف را حسرتش در خون نشانده
❈۳❈
چو گل در مهد عصمت پروریده
نسیم دیده در وی نا دمیده
هنوز از شیر طفلی لب نشسته
هنوز از صد گلش یک گل نرسته
❈۴❈
برای تیره روزی شور بختی
که در وصلش نیاسودست لختی
گزیده بر دوعالم سوختن را
شده آماده خاکستر شدن را
❈۵❈
ز شوق دل بود جان خرابش
کباب آتش و آتش کبابش
چو طفلان گرم آتشبازی عشق
قدم بر جای دست اندازی عشق
❈۶❈
به منع هیچ کس سر در نیارد
چو آتش از کسی پروا ندارد
مزاجش را هوای جان مضر شد
علاجش هم به آتش منحصر شد
❈۷❈
چو شاه این ماجرا بشنید بگریست
که عشقا این همه کافر دلی چیست
مروت دشمنا با او چه داری
به آن ریحان آتشبو چه داری
❈۸❈
جوان مرد آنکه با مردان ستیزد
بجز ننگ از نبرد زن چه خیزد
اگر مردی تو با نوعی در آمیز
کف خونش به خاکستر بر آمیز
❈۹❈
ز غیرت مندی آن ناتوان دل
چو آتش گشت شاه مهربان دل
شکوهش با ترحم آشنا شد
به حکم امتحان فرمان روا شد
کامنت ها