نوعی خبوشانی:بهار آمد به استقبال نوروز چو عید بلبل از دنبال نوروز
❈۱❈
بهار آمد به استقبال نوروز
چو عید بلبل از دنبال نوروز
بهاری از لعاب حور آبش
کف سرچشمهٔ کوثر سحابش
❈۲❈
سحابی مجلس افروز نظاره
زماهش برق، و ز باران ستاره
هوا چو طبع من سرمایهٔ در
صبا از خود تهی در عطر گل پر
❈۳❈
لبالب از می گل جام لاله
به دعوی باغ و صحرا هم پیاله
خراب آباد جغد و کلبهٔ مور
چو چشم بلبلان از جلوه معمور
❈۴❈
به زخم از خرمی مرهم گرفته
غم و شادی چو گل در هم شکفته
هوا در شعله از بس کارگر بود
پر پروانه از گل تازه تر بود
❈۵❈
طراوت شسته چون درد از پیاله
غبار عنبر از مژگان لاله
ز بس آغشته در گلهای سیراب
شکسته رنگ خورشید جهانتاب
❈۶❈
تو پنداری ز انوار شب و روز
چمن مهتاب پوشیدست در روز
چمن ساقی نظر خمخانه پرداز
صراحی شمع و گل پروانه پرواز
❈۷❈
شراب و شبنم و گل هر سه همدست
کزین عاشق وزان بلبل شود مست
ز جوش گل گلاب دیده در جوش
تماشا با تماشایی هم آغوش
❈۸❈
چمن عرض تجلی زار گل کرد
چراغ مسجد و بتخانه گل کرد
به وحدتگاه گلشن شیخ و راهب
همه یک نغمه در اثبات واجب
❈۹❈
قفس در شهر و بلبل در قفس نه
به غیر از بیکسان در شهر کس نه
من و دل در چنین خرم بهاری
طرب مهمان ز هر سو ناگواری
❈۱۰❈
به زندان اجل کس زار و محبوس
نواسنج ترنمهای افسوس
دریغ آباد زندان طرف با غم
به کف گلدسته از گلهای داغم
❈۱۱❈
چو زندان دخمهٔ زردشت کیشان
کهن سردابهٔ دیر کشیشان
مشبک سقفش از آه اسیران
چو روزنهای دام صید گیران
❈۱۲❈
چو کژدم عنکبوتش دشنه در کام
لعاب خون تنیده بر در و بام
مگس دروی چوزاغان جگر خوار
به خون آغشته تا دل چنگ و منقار
❈۱۳❈
نگهبانان چو سرهنگان دوزخ
یخ از آتش سرشته آتش از یخ
خنک رویان آتش خوی سرکش
به دلشان زخم چون در پنبه آتش
❈۱۴❈
نشیمن آنکه گفتم همنشین این
غرامت در من و بر چرخ نفرین
اجل کرده بر آن محبوس بیداد
که زندان خانه شد همخانه جلاد
❈۱۵❈
به پا زنجیر و بر سر موی ابتر
سیه چون نخل ماتم پای تا سر
ز بس کالودهٔ گرد و غبار است
رخم چون پای مجنون خاکسار است
❈۱۶❈
به رویم طفل اشک از بهر بازی
بود پیوسته در گل مهره بازی
به چشم اشک گلگون پرده افکن
چو عکس برگ گل در آب روشن
❈۱۷❈
چمن بیدار و سرخوش بخت ایام
مرا چشم تماشا خفته در دام
خرامان عالمی گلدسته در دست
من از نیلوفری زنجیر پا بست
❈۱۸❈
ز چندین گل که دارد رنگ هستی
نصیبم گشته نیلوفر پرستی
سپهر نیلگون در سوک بختم
چو نیلوفر زد اندر نیل رختم
❈۱۹❈
نه زندان روزنی دارد به گلشن
کز آن چشمم شود یکذره روشن
نه رحمی بی مروت باغبان را
که چون بیند به رونق بوستان را
❈۲۰❈
به شکر جلوهٔ گلهای خندان
کند پژمرده برگی نذر زندان
نداند راه زندان باد جاسوس
که بر چشمم نگارد کحل پا بوس
❈۲۱❈
ز عطر گل نمک ریزد به داغم
گلاب افشان کند چشم و دماغم
چو برتابد عنان بازگشتی
ز طراری به رسم سرگذشتی
❈۲۲❈
زند بر گوش گل مشکین بیانم
بشوراند دل بلبل زبانم
وگر گل را از از این پیغام ننگست
نه با گل با قبول بخت جنگست
❈۲۳❈
که آرد از من و از بخت من یاد
که لعنت بر من و بر بخت من باد
چه بختست این کزو جز غم نبینم
به مرگش کاش در ماتم نشینم
❈۲۴❈
کیم من وز چه آب و گل سرشتم
که چون یوسف به چشم خویش زشتم
گلم بهر گلابم می پرستند
وگر خارم به آتش می فرستند
❈۲۵❈
به شرع دانش و احکام بینش
نیم نوعی ز جنس آفرینش
نه در هستی نمودم راست بودی
عدم را از وجود ما درودی
❈۲۶❈
نه مخمورم نه هشیارم نه مستم
درست آفرینش را شکستم
الهی ای ز نامت کام جان مست
چو آغازم سخن مست و زبان مست
❈۲۷❈
تو چون گفتم بلندی یافت پستی
ز من برخاست ننگ و نام هستی
چو در گنجد خم و پیمانه با هم
نماید رشحه ای بر بحر شبنم
❈۲۸❈
کنون معذورم از گستاخ گویی
که مأمورم به این گستاخ روئی
کیم من تا به حمدت لب گشایم
سرود عرض حالی می سرایم
❈۲۹❈
زهی هستی ز تو ویران و معمور
تو ظلمت را کنی خال رخ حور
توئی دانا پی افشای هر حال
بلاغت منشی دیوان اعمال
❈۳۰❈
اولوالامر هوس بنیاد دلها
ولی عهد امید آباد دلها
عدم از خانه زادان وجودت
وجود آفرینش کرد جودت
❈۳۱❈
شکار آرزوی خامکاران
بهار آبروی خاکساران
تمنایت وطنگاه غریبان
تماشایت نصیب بس نصیبان
❈۳۲❈
توئی در روی لیلی جامه گلگون
توئی در چشم مجنون مست و مفتون
اگر بر گل اگر بر خار پویم
ز شوقت زار و نالان زار مویم
❈۳۳❈
چو از بختم نیاساید تمنی
نشینم برسر خاک تسلی
الهی گر ز نامم ننگ زاید
نه سنگ از کوه و لعل از سنگ زاید
❈۳۴❈
مرا زین ننگ و نام امیدواری است
که ننگ رستگاری شرمساری است
نسیمی ده گل شرمندگی را
معطر کن دماغ بندگی را
❈۳۵❈
براتی ده ز دیوان نجاتم
بنه مهر نبوت بر براتم
که از خاصیت آن خاتم بخت
کنم دوش سلیمان پایهٔ تخت
❈۳۶❈
ز کام اژدها رختم به درکش
ز موج زمزم اندر چشم ترکش
تهمتن شیوه ای در کار من کن
که بیژن وار مردم زین تغابن
❈۳۷❈
ادب شرطست و شرح غم ضرور است
غرض عجز است و عجز از ناصبور است
وگرنه من که و دیوان هستی
شکایت مندی و آتش پرستی
❈۳۸❈
مرا عمر شکایت مختصر باد
اساس حاجتم زیر و زبر باد
چو حاجت مند بخشی عادت تست
تو دانی حاجت من حاجت تست
کامنت ها