عبید زاکانی:سر نخوانیم که سودا زدهٔ موئی نیست آدمی نیست که مجنون پریروئی نیست
❈۱❈
سر نخوانیم که سودا زدهٔ موئی نیست
آدمی نیست که مجنون پریروئی نیست
هرگز از بند و غم آزاد نگردد آن دل
که گرفتار کمند سر گیسوئی نیست
❈۲❈
قبلهام روی بتانست و وطن کوی مغان
به از این قبلهام و خوشتر از این کوئی نیست
کس مرا از دل سرگشته نشانی ندهد
عجب از معتکف گوشهٔ ابروئی نیست
❈۳❈
میتوان دامن وصلت به کف آورد ولی
ای دریغا که مرا قوت بازوئی نیست
هر مرض دارو و هر درد علاجی دارد
زخم تیر مژه را مرهم و داروئی نیست
❈۴❈
سر موئی نتوان یافت بر اعضای عبید
که در او ناوکی از غمزهٔ جادوئی نیست
کامنت ها