عبید زاکانی:وداع کعبهٔ جان چون توان کرد فراقش بر دل آسان چون توان کرد
❈۱❈
وداع کعبهٔ جان چون توان کرد
فراقش بر دل آسان چون توان کرد
طبیبم میرود من درد خود را
نمیدانم که درمان چون توان کرد
❈۲❈
مرا عهدیست کاندر پاش میرم
خلاف عهد و پیمان چون توان کرد
به کفر زلفش ایمان هرکه آورد
دگر بارش مسلمان چون توان کرد
❈۳❈
مرا گویند پنهان دار رازش
غم عشقست پنهان چون توان کرد
گرفتم راز دل بتوان نهفتن
دوای چشم گریان چون توان کرد
❈۴❈
عبید از عشق اگر دیوانه گردد
بدین جرمش به زندان چون توان کرد
کامنت ها