گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عبید زاکانی:دوش عقلم هوس وصل تو شیدا می‌کرد دلم آتشکده و دیده چو دریا می‌کرد

❈۱❈
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا می‌کرد دلم آتشکده و دیده چو دریا می‌کرد
نقش رخسار تو پیرامن چشمم می‌گشت صبر و هوش من دل‌سوخته یغما می‌کرد
❈۲❈
شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم می‌سوخت دود سودای توام قصد سویدا می‌کرد
نه کسی حال من سوخته دل می‌پرسید نه کسی درد من خسته مداوا می‌کرد
❈۳❈
پیش سلطان خیال تو مرا غم می‌کشت خدمتش تن زده از دور تماشا می‌کرد
دست برداشته تا وقت سحر خاطر من از خدا دولت وصل تو تمنا می‌کرد
❈۴❈
هردم از غصهٔ هجران تو می‌مرد عبید باز امید وصال تواش احیا می‌کرد

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۶۴

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

امیرابوالفضل عباسیان
2016-09-09T15:14:33
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت اساتید و دوستان گرامی میخواستم بگم وزن شعر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن هست ؛ فاعلاتن بحر رمل هست
موسی عبداللهی
2023-09-19T20:31:07.6291563
    🔹شرح ابیات:   ✍️دوش، هوس و عشق مرا به وجود تو مشتاق و مست وتنور می‌کرد. دلم گرم و آتشین، و چشمانم درخشان مانند دریا بود. شکل تو، در پیرامون چشمانم می‌چرخید و صبر و هوش من را که دلسوخته و غمگین شده بود ربوده بود. شعله شوق و عشق تو در هر لحظه درونم می‌سوخت و دود عشق تو، طمع سوزانم را داشت.   ✅ هیچکس راجع به حال و دردم سوخته دلم سؤال نمی‌کرد و هیچ‌کس درد من را که خسته و درمان ناپذیر شده بود، علاج نمی‌کرد. در حضور سلطان خیال تو، اندوه مرا درگیر می‌کرد و وی از دور خدمتم را تماشا می‌کرد.     🔑 اما تا صبح، در انتظار لحظه‌ای با خاطره من، با دست بالا، از خدا آرزوی رسیدن به وصال تو می‌کردم. هر لحظه عبید از درد هجران تو می‌مرد، اما باز هم امید به وصال تو، او را زنده می‌کرد.