عبید زاکانی:مرا دلیست گرفتار خطهٔ شیراز ز من بریده و خو کرده با تنعم و ناز
❈۱❈
مرا دلیست گرفتار خطهٔ شیراز
ز من بریده و خو کرده با تنعم و ناز
خوش ایستاده و با لعل دلبران در عشق
طرب گزیده و با جور نیکوان دمساز
❈۲❈
گهی به کوی خرابات با مغان همدم
گهی معاشر و گه رند و گاه شاهدباز
همیشه بر در میخانه میکند مسکن
مدام بر سر میخانه میکند پرواز
❈۳❈
به روی لاله رخانش گمانهای نکو
به زلف سرو قدانش امیدهای دراز
شده برابر چشمش همیشه گوشهنشین
مدام در خم محراب ابروئی به نماز
❈۴❈
امیدوار چنانم که آن خجسته دیار
به فر دولت سلطان اویس بینم باز
معز دولت و دین تاجبخش ملک ستان
خدایگان جهان پادشاه بنده نواز
❈۵❈
عبید وار هر آنکس که هست در عالم
دعای دولت او میکند به صدق و نیاز
کامنت ها