عبید زاکانی:در این چنین سره فصلی و نوبهاری خوش خوشا کسیکه کند عیش با نگاری خوش
❈۱❈
در این چنین سره فصلی و نوبهاری خوش
خوشا کسیکه کند عیش با نگاری خوش
کنار جوی گزین گوش سوی بلبل دار
کنون که هست به هر گوشهای کناری خوش
❈۲❈
گرت به دست فتد دامنی که مقصود است
بگیر دامن کوهی و لالهزاری خوش
بیا به وصل دمی روزگار ما خوش کن
به شکر آنکه ترا هست روزگاری خوش
❈۳❈
به رغم مدعیان در فراق او هرکس
بپرسدم که خوشی گویمش که آری خوش
مرا ز صحبت یاری گریز ممکن نیست
هزار جان عزیزم فدای یاری خوش
❈۴❈
دل عبید نگردد شکار غم پس از این
گرش به دام افتد چنان نگاری خوش
کامنت ها