عبید زاکانی:قصد آن زلفین سرکش کردهام خاطر از سودا مشوش کردهام
❈۱❈
قصد آن زلفین سرکش کردهام
خاطر از سودا مشوش کردهام
در ره عشقش میان جان و دل
منزل اندر آب و آتش کردهام
❈۲❈
از وصالش تا طمع ببریدهام
با خیالش وقت خود خوش کردهام
از نسیم گلستان تا شمهای
بوی او بشنیدهام غش کردهام
❈۳❈
کیش او بگرفته قربان گشتهام
تا نپنداری که ترکش کردهام
از دو لعل و از دو ابرو و دو زلف
گر امان یابم غلط شش کردهام
❈۴❈
دل طلب کردم ز زلفش بانک زد
کای عبید آنجا فروکش کردهام
کامنت ها