عبید زاکانی:باز فکند در چمن، بلبل مست غلغله گشت ز جنبش صبا دختر شاخ حامله
❈۱❈
باز فکند در چمن، بلبل مست غلغله
گشت ز جنبش صبا دختر شاخ حامله
عطرفروش باغ را لحظه به لحظه میرسد
از ره صبح کاروان از در غیب قافله
❈۲❈
مست شده است گوییا کز سر ذوق مینهد
خرده و خرقه در میان غنچهٔ تنگ حوصله
نافهگشا شده صبا غالیهسا نسیم گل
وه که چه نازنین بود گلرخ عنبرین کله
❈۳❈
مست شبانه در چمن جلوهکنان چو شاخ گل
گوش به بلبل سحر خواسته جام و بلبله
ای بت نازنین من دور مشو ز پیش من
خوش نبود میان ما فصل بهار فاصله
❈۴❈
بوسه که وعده کردهای میندهی و بنده را
در ره انتظار شد پای امید آبله
ما و شراب و نای و دف صوفی و کنج صومعه
شغل جهان کجا و ما ما ز کجا و مشغله
❈۵❈
دور خرابیست و گل خیز عبید و عیش کن
دور فلک چو با کسی مینکند مجادله
کامنت ها