عبید زاکانی:بدین صفت سر و چشمی و قد و بالائی کسی ندید و نشان کس نمیدهد جائی
❈۱❈
بدین صفت سر و چشمی و قد و بالائی
کسی ندید و نشان کس نمیدهد جائی
چنین شکوفه نخندد به هیچ بستانی
چنین بهار نیاید به هیچ صحرائی
❈۲❈
ز شست زلف تو هر حلقهای و آشوبی
ز چشم مست تو هر گوشهای و غوغائی
کجا ز حال پریشان ما خبر دارد
کسی که با سر زلفش نپخت سودائی
❈۳❈
ز شوق پرتو رویت که شمع انجمن است
مرا ز غیر چو پروانه نیست پروائی
خیال وصل تمنی کنم همی در خواب
چه دلپذیر خیالی چه خوش تمنائی
❈۴❈
خرد به ترک توام رای زد ولیک عبید
خلاف پیش تو مردن نمیزند رائی
کامنت ها