عبید زاکانی:گر آن مه را وفا بودی چه بودی ورش ترس از خدا بودی چه بودی
❈۱❈
گر آن مه را وفا بودی چه بودی
ورش ترس از خدا بودی چه بودی
دمی خواهم که با او خوش برآیم
اگر او را رضا بودی چه بودی
❈۲❈
دلم را از لبش بوسیست حاجت
گر این حاجت روا بودی چه بودی
بتی کز وی بخود پروا ندارم
گرش پروای ما بودی چه بودی
❈۳❈
اگر روزی به لطف آن پادشا را
نظر با این گدا بودی چه بودی
خرد گر گرد من گشتی چه گشتی
وگر صبرم بجا بودی چه بودی
❈۴❈
بوصلش گر عبید بینوا را
سعادت رهنما بودی چه بودی
کامنت ها