عمان سامانی:در بیان اینکه چون معشوق ازلی جمال لم یزلی مر عشاق را نمود و بادۀ عشق طالبان مشتاق را پیم...
در بیان اینکه چون معشوق ازلی جمال لم یزلی مر عشاق را نمود و بادۀ عشق طالبان مشتاق را پیمود از در امتحان درآمد، شیوه‌های معشوقی بکار آورد، منکرین جام سعادت را سرخوش از جام شقاوت کرده، بدیشان گماشت و چیزی از لوازم عاشق کشی فرو نگذاشت تا شرایط معشوقی با تکالیف عاشق، موافق آید.
لاجرم آن شاهد صبح ازل
لاجرم آن شاهد صبح ازل
❈۱❈
پادشاه دلبران، عز و جل
چون جمال بی مثال خود نمود
ناظران را عقل و دل از کف ربود
پس شراب عشقشان در جام ریخت
❈۲❈
هر یکی را در خور، اندر کام ریخت
باده‌شان اندر رگ و پی جا گرفت
عشقشان درجان و دل، مأوا گرفت
جلوه‌ی معشوق، شورانگیز شد
❈۳❈
خنجر عاشق کشی، خونریز شد
پس براه امتحان شد، رهسپار
خواست تا پیدا کند آلات کار
بانگ برزد فرقه‌ی ناکام را
❈۴❈
بی نصیبان نخستین جام را
کای ز جام اولینتان اجتناب
جام دیگر هست ما را پر شراب
ظلم می‌ریزد ازین لبریز جام
❈۵❈
ساقیش جام شقاوت کرده نام
مستی آن، عشرت و عیش و سرور
نشئه‌ی آن نخوت و ناز و غرور
هردو، می، لیکن مخالف در خواص
❈۶❈
هر یکی را نشأه‌یی ممتاز و خاص
آن یکی مشحون تسلیم و رضا
آن یکی مملو ز آسیب و قضا
کیست، کو زین جام گردد جرعه نوش؟
❈۷❈
پند ساقی را کشد چون در بگوش؟
پرده پیش چشم حق بینان شود
آلت قتاله‌ی اینان شود
ظلمتی گردد، بپوشد نور را
❈۸❈
فوق روز آرد شب دیجور را
برکشد بر قتلشان، شمشیر تیز
جسمشان را سازد از کین ریز ریز
تلخ سازد آب شیرینشان بکام
❈۹❈
روز روشنشان کند تاریک چشم
گردد از تأثیر این فرخ شراب
از جلال و جاه و منصب، کامیاب
لیکن آخر، نار سوزان جای اوست
❈۱۰❈
دوزخ آتشفشان، مأوای اوست
کامنت ها