عمان سامانی:در بیان عارف شدن به مراتب جانبازان راه حقیقت از در ارادت به شیخ طریقت از ر اه مراقبه گوی...
در بیان عارف شدن به مراتب جانبازان راه حقیقت از در ارادت به شیخ طریقت از ر اه مراقبه گوید:
باز هستی، طاقتم را طاق کرد
باز هستی، طاقتم را طاق کرد
❈۱❈
دفتر صبر مرا؛ اوراق کرد
یادم آمد؛ خلوتی خالی ز غیر
پیری اندر صدر آن، یادش بخیر
خم صفت، صافی دل و روشن ضمیر
❈۲❈
خضروش، گمگشتگان را دستگیر
مر مرا از حال خویش افزوده حال
خواب بود این می ندانم یا خیال؟!
هشت بر زانو، سر تسلیم من
❈۳❈
خواست تا سری ...
پس لب گوهر فشان آورد پیش
پیشتر بردم دو گوش هوش خویش
از دم آن مقبل صاحب نظر
❈۴❈
گشتم از شور شهیدان، با خبر
عالمی دیدم ازین عالم، برون
عاشقانی، سرخ رو یکسر ز خون
دست بر دامان واجب، بر زده
❈۵❈
خود ز امکان خیمه بالاتر زده
گرد آن شمع هدی از هر کنار
پرزنان و پرفشان، پروانهوار
ترسم از این بیشتر، شرحی دهم
❈۶❈
تار تن را، نطق بشکافد ز هم
ز آنکه در گوش من آن والانژاد
گفت، اما رخصت گفتن نداد
کامنت ها