عمان سامانی:در بیان فیض بخشی آن سر حلقۀ راستین و اسرار شکافتن آستین و مراتب پرده از اسرار برداشتن و...
در بیان فیض بخشی آن سر حلقۀ راستین و اسرار شکافتن آستین و مراتب پرده از اسرار برداشتن و نکتۀ توحید را از راه مکاشفات، معلوم عروس خود داشتن که بر مصداق: اولیائی تحت قبابی لایعرفهم غیری ما را تا ابد زندگی و دوام و دولت و پایندگیست:
هیچ میدانی تو ای صاحب یقین
هیچ میدانی تو ای صاحب یقین
❈۱❈
چیست اینجا سر خرق آستین؟
آستین وهم او را، خرق کرد
حق و باطل را، بر او، فرق کرد
التیام از خرق او، وزخرقهاست
❈۲❈
فرقها از فرق او تا فرقهاست
یعنی آگه شو که ما پایندهایم
تا ابد ما تازهایم و زندهایم
فارغ آمد ذات ما ز افسردگی
❈۳❈
نیست ما را، کهنگی و مردگی
ناجی آنکو، راه ما را سالکست
غیر ما هر چیز بینی، هالکست
عار داریم از حیات مستعار
❈۴❈
کشته گشتن هست ما را اعتبار
هم فنا را هم بقا را، رونقیم
فانی اندر حق و باقی در حقیم
گر بصورت جان بجانان میدهیم
❈۵❈
هم بمعنی مرده را جان میدهیم
گر بصورت غایب از هر ناظریم
لیک در معنی بهر جا حاضریم
متصل با بحر و خارج چون حباب
❈۶❈
دوست را هستیم در تحت قباب
عارف ما نیست جز او، هیچکس
همچنین ما عارف اوییم و بس
آن ودیعت کز حسین بددر دلش
❈۷❈
و آنچه محفوظ از ولی کاملش
با عروس خویش گفت او شمهیی
خواند اندر گوش او، شرذمهیی
فیض یابی، فیض بخشیدن گرفت
❈۸❈
وقت را دید و درخشیدن گرفت
یک جهت شد از پی طی جهات
آستین افشان به یکسر ممکنات
کامنت ها