عمان سامانی:در بیان خطابهی آن امام مهربان و موعظت مخالفان با حقیقت، گو زبان، از راه رحمت و از در شف...
در بیان خطابهی آن امام مهربان و موعظت مخالفان با حقیقت، گو زبان، از راه رحمت و از در شفقت و هدایت بر سبیل اجمال گوید:
مطرب ای مجموعهی فصل الخطاب
مطرب ای مجموعهی فصل الخطاب
❈۱❈
باغ وحدت را، لب لعل تو آب
ای نوایت داده با قدسی نفس
مرغ جان را، جای در خاکی قفس
گوش خاصان، مستمع بر ساز تو
❈۲❈
جان پاکان، گوش بر آواز تو
عارفان حق شنو را، چون سروش
نغمهی وحدت، رسانیده بگوش
ای زده با آن نوای دلپسند
❈۳❈
همچو نی مان، آتش اندر بند بند
جان برقص از نالهی شبهای توست
نیشکر ریزیش، از آن لبهای توست
پردهیی با بهترین قانون بزن
❈۴❈
آتش اندر سینه چون کانون بزن
تا بکی آخر نشابوری نوا
راست کن در نی، نوای نینوا
تا که، جان دیگر نوائی سر کند
❈۵❈
نایی طبعم نوائی سر کند
سازد آگه مستمع را ز آن نوا
از نوای شه بدشت نینوا
آن زمان کان شاه بر جای ایستاد
❈۶❈
بانوای خطبه بر نی تکیه داد
پرنمود آفاق را ز آوای حق
شد نوای حق بلند از نای حق
گفتشان کای دشمنان خانگی
❈۷❈
آشنایم من، چرا بیگانگی
گوش بر آن نغمهی موزون کنید
پنبه را از گوش خود بیرون کنید
کی رسد بی آشنایی با سروش
❈۸❈
این نوای آشنائیتان بگوش
گوش میخواهد ندای آشنا
آشنا داند صدای آشنا
نوشتانم من، شما ترسان زنیش
❈۹❈
خویشتانم من، شما غافل ز خویش
من خدا چهرم شما ابلیس چهر
من همه مهرم شما غافل ز مهر
رحمت من در مثل همچون هماست
❈۱۰❈
سایهاش گسترده بر فرق شماست
چون کنم چون؟ نفس کافر مایهتان
میکند محروم از این سایهتان
غیر کافر کس ز من محروم نیست
❈۱۱❈
از هما محروم غیر از بوم نیست
موش کورید و من آن تابنده نور
خویش را از نور کردستید، دور
من همه حق و شما باطل همه
❈۱۲❈
از تجلی من شده، عاطل همه
من خداوند و شما شیطان پرست
من ز رحمان و شما ز ابلیس، هست
آنچه فرمود او به آن قوم از صواب
❈۱۳❈
غیر تیر از هیچ سو نامد جواب
تیغ ها بر قتل او شد آخته
نیزهها بر قصد او افراخته
کامنت ها