عمان سامانی:به پرده بود جمال جمیل عزوجل به خویش خواست کند جلوهای به صبح ازل
❈۱❈
به پرده بود جمال جمیل عزوجل
به خویش خواست کند جلوهای به صبح ازل
چو خواست آنکه جمال جمیل بنماید
علی شد آینه، خیر الکلام قل و دل
❈۲❈
من از مفصل این نکته مجملی گفتم
تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل
به چشم خودبین در آینه مشاهده کرد
بدید خود را بی ضدوند و شبه و بدل
❈۳❈
مقدس ازلی از چه؟ از حدوث و نقوص
منزه ابدی از چه؟ از عیوب و علل
از آن مشاهده، مشهود گشت، عشق بدیع
مطولست معانی، بیان آن اطول
❈۴❈
چگونه عشقی، درندهی تمام حجب
چگونه عشقی، سوزندهی تمام ملل
به جستجوی محل، ساز بیقراری کرد
که تا قرار بگیرد، ولی ندید محل
❈۵❈
یکی نبود که چون جان بگیردش به کنار
یکی نبود که چون جان، کشاندش به بغل
امانتی شد و از بهر امتحان شد عرض
ز شاهد ازلی، کردگار عزوجل
❈۶❈
ز کاینات، ز عالم گرفته تا جاهل
ز ممکنات، ز اعلی گرفته تا اسفل
ز قدسیان سما تا به عرش و لوح و قلم
ز ساکنان زمین تا به برو بحر و جبل
❈۷❈
بقدر همت خود هر یکی «بلی» گفتند
از آن متاع ربودند اگرچه یک خر دل
قبول کثرت و قلت مگر که باعث گشت
که مشتری شده مسعود و محس مانده زحل!
❈۸❈
ولی تحمل مجموع آن نیارستند
از آنکه بار، گران بود و بردبار، کسل
چه بود؟ بار بلا بود و فقر بود و فنا
چه بود؟ بارعنا بود و رنج بود و علل
❈۹❈
رسید غیرت و شد غیر سوز و میدانست
که امر او نپذیرد بغیر او فیصل
بمدعی نسزد عشق و ناپسند بود
چو نور مهر به خفاش و بوی گل به جعل
❈۱۰❈
به این نمود، که بار تو نیست، لاتحمل
بآن سرود، که کار تو نیست لاتفعل
هنوز نالهی واحسرتا بگوش رسد
بحار را ز تموج، جبال راز قلل
❈۱۱❈
چو سر به جیب نمودند و سر برآوردند
همان کسان که بدیوانگی شدند مثل
برهنگان، که در آدابشان نه کذب و نه لاف
گرسنگان که در آئینشان نه غش و نه غل
❈۱۲❈
بدرد مایل از آنسان که دیگران بدوا!
بزهر طالب از آنسان که دیگران به عسل!
چو دردمند بصحت، بانتظار بلا!
چو شیر خوار به پستان، باشتیاق اجل!
❈۱۳❈
بآب تشنه و آبی ندیده جز خنجر
بشهد مایل و شهدی نخورده جز حنظل
نخورده آب، بخواهش مگر که از شمشیر
نکرده خواب براحت، مگر که در مقتل
❈۱۴❈
عمل بشرط نمودند و بندگی کردند
بیافتند خدایی، ببین به حسن عمل
کجاست رفوف عشق ای عجب که در این سیر
براق عقل فرومانده همچو خربوحل
❈۱۵❈
چوعشق خیمه زند عقل را چه جاه و خطر؟
چوباد روی کند پشه را چه قدرو محل؟
هلا، کنید ز رطل گران گرانبارش
که مست گشته و کف بر لب آوریده جمل
❈۱۶❈
امل بیامد و روی از سخن بگرداندی
بیا که طول سخن به بود ز طول امل
جمال و آینهی عشق و عاشقست یکی
بیان آن ز موحد بجو نه از احول
❈۱۷❈
یکیست نقطه و در لوح، احسن التقویم
ازو بجلوه خطوط و نقوش این جدول
یکیست مشعل و در صحن این زجاجی کاخ
بهر طرف گذری میفروزد این مشعل
❈۱۸❈
یکیست نور فروزان، ازوست هر قندیل
یکیست نار درخشان، ازوست هر منقل
یکیست اسم و به مجموع اولیا مشهود
یکیست وحی و به مجموع انبیا منزل
❈۱۹❈
یکی نهال و ازو در میان هزار ثمر
یکی غزال و ازو در جهان هزار غزل
یکیست شخص و ملبس به صد هزار لباس
یکیست یار و محلی، بصد هزار حلل
❈۲۰❈
همه در آینهی مرتضی نموده جمال
تو رو در او کن وز آخر بجوی تا اول
جمال شاهد معنی چو جلوهها بخشد
تو هم هر آینه، آیینه را نما صیقل
❈۲۱❈
ورت بدیده سبل هست باز پرس سبیل
ز هادیان سبل، نی ز صاحبان سبل
بزن بدامن شوریدگان حق، دستی
که حل شود بتو هر مشکلیست لاینحل
❈۲۲❈
ز مکر، آینه مصقول و دیده نابیناست
از آن بپای شد این اختلاف و جنگ و جدل
وگرنه از چه طریق این نفاق پیمودند؟
گذاشتند امور خدای را مختل
❈۲۳❈
زیاد بردند اسرار ایزد دادار
ز دست دادند احکام احمد مرسل
هم از حرم برمیدند با خیال کنشت
هم از صمد ببریدند با هوای جبل
❈۲۴❈
از آن بلیه ببازار حق فتاد، شکست
وز آن نقیصه بارکان دین رسید، خلل
الا که راه درازست و غول ره، بسیار
بهوش تا نبرندت ز ره، به مکر و حیل
❈۲۵❈
چو شیر شرزه درآید، چه جای تعریفست
ز گرگ پیر و شغال ضعیف و روبه شل
زهی به منزلت از جمله کاینات اشرف
خهی به مرتبت از جمله ممکنات افضل
❈۲۶❈
پس از خدای تو باشی اجل ممدوحان
بجاه و رتبه و عمان ز مادحان اقل
اگرچه نوش بود نیش اگر ترا ز یمین
وگرچه شهد بود زهر اگر ترا ز قبل
❈۲۷❈
ولی عوام ز انصاف دور میدانند
که در ضلالت، انعامی اند بلهم اضل
تو محیی ازل و چاکر تو مستهلک
تو معطی ابد و مادح تو مستأصل
❈۲۸❈
بخوان بدرگه خویشم که ناپسند بود
تو جایگه به نجف کرده من به چارمحل
کامنت ها