عمان سامانی:بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام صلای سرخوشی ای صوفیان درد آشام
❈۱❈
بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام
صلای سرخوشی ای صوفیان درد آشام
دمید نیره اللّه از چه طور این نور
که برد ز آینهی روزگار، زنگ ظلام
❈۲❈
چه خوش نسیمست اللّه که از تبسم او
شکوفهی طرب از هر کنار شد بسام
مشام شیران شد، زین نسیم، عطر آمیز
چه باک ازینکه سگان را فرو گرفت ز کام
❈۳❈
غلام روی کسیام که بر هوای بهشت
ز جای خیزد، خیز ای بهشت روی غلام
بریز خون کبوتر ز حلق بط به نشاط
بساغر ای بت طاووس چهر کبک خرام
❈۴❈
می کهن به چنین روز نو، بفتوی عقل
بخور حلال، کزین پس محرمست و حرام
نه پای عشرت باید ببام گردون کوفت
ز سدره صدره برتر نهاد باید گام
❈۵❈
همین همایون روزست آنکه ختم رسل
محمد عربی، شاه دین، رسول انام
شعاع یثرب و بطحا، فروغ خیف و منا
چراغ سعی و صفا، آفتاب رکن و مقام
❈۶❈
فرو کشید ز بیت الحرام رخت برون
باتفاق کرام عرب پس از احرام
طواف خانهی حق کرده کآدمی و ملک
یسبحون له ذوالجلال و الاکرام
❈۷❈
ز بعد قطع منازل درین همایون روز
عنان کشیده بخم غدیر، ساخت مقام
رسول شد ز خدا، زی رسول روح القدس
که ای رسول بحق، حق ترا رساند سلام
❈۸❈
که ای بخلق من از من خلیفهی منصوب
بگوش کآمد نصب خلیفه را هنگام
ازین زیاده منه آفتاب را به کسوف
ازین زیاده منه ماهتاب را به غمام
❈۹❈
بس ست سر حقیقت نهفته در صندوق
درش گشا که ز گلرنگ، خوش ز عنبر فام
یکیست همدم ساز تو، دیگران غماز
یکیست محرم راز تو، دیگران نمام
❈۱۰❈
بلند ساز، تو تا دیدههای بی آهو
دهند فرق سگ و خوک وروبه از ضرغام
بساخت سید دین منبر از جهاز شتر
که تا پدید کند هرچه شد به او الهام
❈۱۱❈
بر آن برآمد و اسرار حق هویدا ساخت
بلند کرد علی را بدین بلند کلام
که: من نبی شمایم، علی امام شماست
زدند نعره که: نعم النبی نعم الامام
❈۱۲❈
تبارک اللّه ازین رتبه کز شرافت آن
مدام آب درآید بدیدهی اوهام
گراونه حامی شرع نبی شدی به سنان
وراونه هادی دین خدا شدی به حسام
❈۱۳❈
که باز جستی مسجد کجا و دیر کجا؟
که فرق کردی مصحف کدام وزند کدام؟
گر او ز روی صمد پرده باز نگرفتی
هنوز کعبهی حق بد، مدینة الاصنام
❈۱۴❈
علیست آنکه عصا زد به آب و دریا را
شکافت از هم وزد در میان دریا گام
علیست آنکه نشست اندر آتش نمرود
علیست آنکه بآتش سرود بردو سلام
❈۱۵❈
علیست آنکه بطوفان نشست در کشتی
معاشران را از بیم غرق، داد آرام
غرض که آدم وادریس و شیث و صالح و هود
شعیب و یونس و لوط و دگر رسل بتمام
❈۱۶❈
بوحدتند، علی کز برای رونق دین
ظهور کرده بهر دورهیی بدیگر نام
ازین زیاده بجرئت مزن رکاب ای طبع
بکش عنان که عوامند خلق کالانعام+
❈۱۷❈
زبان بکام کش ای خیره سر که میترسم
بکشتن تو برآرند تیغها زنیام
تو آینه بکف اندر محلهی کوران
ندا کنی که به بینید خویش را اندام
❈۱۸❈
زهی امام همام ای امیر پاک ضمیر
که با خدایی همراز و همدم و همنام
بخرگه تو فلک را همی سجود و رکوع
بدرگه تو ملک را همی قعود و قیام
❈۱۹❈
بیمن حکم تو ساریست، نور در ابصار
به فر امر تو جاریست روح در اجسام
تفقدی ز کرامت به سوی عمان کن
که از ولای تو بیرون نمیگذارد گام
❈۲۰❈
به جز مدیح تو کاریش نی به سال و بماه
به جز ثنای تو شغلیش نی به صبح و بشام
محب راه ترا شهد عشرت اندر کاس
عدوی جاه ترا زهر حسرت اندر جام
کامنت ها