گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عنصری:چنان باشد بر او عاشق جمالا که خوبی را ازو گیرد مثالا

❈۱❈
چنان باشد بر او عاشق جمالا که خوبی را ازو گیرد مثالا
اگر خالی شد از شخصش کنارم خیالش کرد شخصم را خیالا
❈۲❈
بدی را از که رنج آید که خوبان بیارامند در ظلّ ظلالا
من از بس حیلت چشمش ، بدانم که نرگس را چه در دست احتیالا
❈۳❈
دل من دایره گشت ای شگفتی مر او را نقطه آن دلبند خالا
دلا گشت از فراق سر و سیمین تن سروت شد از ناله چو نالا
❈۴❈
اگر چه من ز عشقش رنجه گشتم خوشا رنجا که نفزاید ملالا
خیانت را ز زلفش اعوجاجست امانت را ز قهرش اعتدالا
❈۵❈
اگر زلفش برد آرام جانم که بردار زلف او آرام حالا
چرا از یار بد عشرت سگالی ز مدح شاه نیک اختر سگالا
❈۶❈
سپهبد میر نصر ناصر الدین که رسمش پادشاهی را کمالا
همه گفتار او فصل الخطابست همه کردار او سحر حلالا
❈۷❈
نه در گیتی مقالش را مقام است نه در فکرت مقامش را مقالا
همه دانش بلفظش بر عیانست همه صورت بجودش بر عیالا
❈۸❈
بنظم مدح او بر طبع شاعر سخن گیرد بمعنی بر دلالا
ز شرح جود شکرش بس نماندست که جان بر جانور گردد و بالا
❈۹❈
بپای همت او بر نساید اگر فکرت بر آرد پرّ و بالا
منال از بینوایی کز نوالش نماند هیچ دانا بی نوالا
❈۱۰❈
زهی کفّش که از درویش بر مال بسی عاشق تر آمد بر منالا
ز بس بر صورت بدخواه رفتن مر اسبش را بصورت شد نعالا
❈۱۱❈
چه با آتش گرفتن بند کشتی چه با شمشیر او کردن جدالا
بتیغ آنگه سر گردنکشان را هی زد تا بیاسود از قتالا
❈۱۲❈
ز تیرش گر مخالف دیده جوید بچشم اندر بیابد چون نصالا
بداند حد فضلش را کسی کو بسنجد کوه و بشمارد رمالا
❈۱۳❈
چو سایل دید چونان شاد گردد که گویی عاشقستی بر سؤالا
فلک باشد بجای کامرانی زمین گردد بوقت احتمالا
❈۱۴❈
بحلمش گر جبل نسبت نکردی جواهر نیستی اندر جبالا
بر آثارش بقا را اعتمادست بر انگشتش سخا را اتکالا
❈۱۵❈
جهان را خدمتش آب زلالست کرا چاره بود ز آب زلالا
ستوده صد طمع باشد بجودش طمع مالیده و مالیده مالا
❈۱۶❈
در آن دوده که با او جنگ جویند نسارا فضل آید بر رجالا
نزول مرگ باشد بر معادی سر شمشیر او روز نزالا
❈۱۷❈
بنبرده مرکبش ، چون تیز گردد بشاگردی رود باد شمالا
سلیمان باد را گر بسته کردی بزیر تخت وقت ارتحالا
❈۱۸❈
امیر اندر سفر هم بسته کرده سر باد وزان اندر دوالا
فراوان قاصد جودش که برجای فرو ماند از رحیل از بس رحالا
❈۱۹❈
نشاید بود کز خاک آتش آید نشاید بودن او را کس همالا
نگنجد زرّ او اندر زمانه کجا گنجد صواب اندر محالا
❈۲۰❈
همی تا عاشقان جوینده باشند بهر وقتی ز معشوقان وصالا
همی تا مر کواکب را بباشد بیکدیگر مزاج و اتصالا
❈۲۱❈
بقا بادش ز پیروزی و شادی نهاده پای بر عزّ و جلالا
بدل بیغم بدولت بی نهایت بتن بی بد بنعمت بی زوالا
❈۲۲❈
مبارک باد عید و همچو عیدش مبارک روزگار و ماه و سالا
گر ارزان بود فضلش اندر آفاق نماند آنچه فکرت را محالا

فایل صوتی قصاید شمارهٔ ۲ - در مدح امیر نصر بن سبکتگین

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

جهن یزداد
2022-05-17T23:37:51.0609742
امیر اندر سفرها بسته داردسر باد بزان اندر دوالا باد بزان - بزیدن را  پارسیان همواره گویند
موسی عبداللهی
2023-09-20T00:51:34.0441304
🔰شرح قصیدهٔ 2عنصری:«🕊️🌹».                              چنان باشد بر او عاشق جمالا: امیدوارم عاشق زیبایی او شوم   که خوبی را ازو گیرد مثالا: که زیبایی او را به عنوان مثال بگیرم اگر خالی شد از شخصش کنارم: اگر از حضور او دور شوم خیالش کرد شخصم را خیالا: تصور می‌کنم که او من را تصور کند بدی را از که رنج آید که خوبان: که بدی به کسی رنج و سختی برسد که خوبان بیارامند در ظلّ ظلالا: به آرامش در سایه‌ی سایه‌ها برسند من از بس حیلت چشمش ، بدانم: به خاطر حیله‌های چشمانش، به زیان نرگس چه در دست دارد که نرگس را چه در دست احتیالا: که چه حیله‌ای برای نرگس در نظر دارد دل من دایره گشت ای شگفتی: دل من چرخش کرد، ای عجیب‌ترین مر او را نقطه آن دلبند خالا: او را نقطه‌ی آن دلبند خاله می‌دانم دلا گشت از فراق سر و سیمین: دلم از جدایی سر و سیمین شد تن سروت شد از ناله چو نالا: بدنم از ناله مثل ناله‌کننده شد اگر چه من ز عشقش رنجه گشتم: اگرچه من از عشقش رنجیده شدم خوشا رنجا که نفزاید ملالا: خوشا به رنج که نخواهد خسته شدن خیانت را ز زلفش اعوجاجست: زلفش خیانت را دربر دارد امانت را ز قهرش اعتدالا: قهرش امانت را در اعتدال نگه می‌دارد اگر زلفش برد آرام جانم: اگر زلفش آرامش جانم را ببرد که بردار زلف او آرام حالا: که ببردار زلف او آرامش حالم را چرا از یار بد عشرت سگالی: چرا از یار بد بدبختی می‌جویی ز مدح شاه نیک اختر سگالا: از ستایش شاه و خوبی او سخن.     سپهبد میر نصر ناصر الدین: فرمانده میر نصرالدین است که رسمش پادشاهی را کمالا: که به طور کامل پادشاهی را رعایت می‌کند همه گفتار او فصل الخطابست: تمام سخنان او مفصل و معنی‌دار است همه کردار او سحر حلالا: کلیه اقدامات او قابل قبول و مجاز است نه در گیتی مقالش را مقام است: نه در تئوری و نظریه، بلکه در عمل و کردار او مقام و جایگاه دارد نه در فکرت مقامش را مقالا: نه در ذهن و اندیشه، بلکه در عمل و کردار او مقام و جایگاه دارد همه دانش بلفظش بر عیانست: همه دانش و علم او در سخنانش آشکار است همه صورت بجودش بر عیالا: همه زیبایی و جلال او در وجودش آشکار است بنظم مدح او بر طبع شاعر: با سرودن قصیده‌های تمجیدی درباره او، شاعر احساسات خود را بیان می‌کند سخن گیرد بمعنی بر دلالا: سخن او بر معنا و احساس می‌گیرد ز شرح جود شکرش بس نماندست: از توصیف بخشش و سخاوتش کم نمانده است که جان بر جانور گردد و بالا: که با بخششش جان جانور بالا می‌رود بپای همت او بر نساید: با تلاش و اراده او، هیچ مانعی قابل پیش روی نیست اگر فکرت بر آرد پرّ و بالا: اگر اراده و تفکر بالا برود منال از بینوایی کز نوالش: از انعام و بخشش او بهره‌برداری کنید نماند هیچ دانا بی نوالا: هیچ دانا و دانشمندی بدون انعام و بخشش او نمی‌ماند زهی کفّش که از درویش بر مال: چه کفشی است که از درویش به سوی ثروت برود بسی عاشق تر آمد بر منالا: بسیاری عاشق‌تر از درویش به سوی ثروت رفتند ز بس بر صورت بدخواه رفتن: از این‌که به سوی چهره‌ی بدخواه رفتند مر اسبش را بصورت شد نعالا: اسبش را به شکل نعل پوشاندند چه با آتش گرفتن بند کشتی: چه با شمشیر او جنگیدن بتیغ آنگه سر گردنکشان را: سپس به قلاب سر گردنکشان را برید هی زد تا بیاسود از قتالا: تا به اوج قدرت خود برسد و از جنگ خسته نشود ز تیرش گر مخالف دیده جوید: اگر تیرش به چشم دشمن بخورد، آن را بچشاند بداند حد فضلش را کسی کو: کسی که حد فضل و بخشش او را بداند بسنجد کوه و بشمارد رمالا: کوه را سنجیده و شمارش کند چو سایل دید چونان شاد گردد: مانند جویباری شاد می‌شود که از او سؤال می‌کنند که گویی عاشقستی بر سؤالا: به نظر می‌رسد که عاشق سؤال شده است فلک باشد بجای کامرانی: آسمان جایگاه کامرانی است زمین گردد بوقت احتمالا: زمین نیز در زمان مناسب تحت تأثیر قرار می‌گیرد بحلمش گر جبل نسبت نکردی: اگر به بزرگی و بخشندگی او ارزش ندادی جواهر نیستی اندر جبالا: هیچ جواهری در کوه‌ها نیست بر آثارش بقا را اعتمادست: بر اثر و اثرگذاری‌هایش اعتماد به بقا است بر انگشتش سخا را اتکالا: به سخاوت و بخشش او اتکا است.   جهان را خدمتش آب زلالست (آب خوش طعمی نوشیدنی در دسترس دارد)   کرا چاره بود ز آب زلالا (هر کسی را که آب زلال در دسترس دارد چه چاره ای دارد؟)   ستوده صد طمع باشد بجودش (آنچنان که آب زلال را ستودارند، صد طمع برای آن دارند)   طمع مالیده و مالیده مالا (هر چه بیشتر طمع کنی، بیشتر حاصلش را می‌خوری)   در آن دوده که با او جنگ جویند (در آن دورانی که با او جنگ می‌کنند)   نسارا فضل آید بر رجالا (نیروی او بر مردان برتری دارد)   نزول مرگ باشد بر معادی (نزول مرگ بر دشمنانش باشد)   سر شمشیر او روز نزالا (شمشیر او مراحل جنگ را طی می‌کند)   بنبرده مرکبش ، چون تیز گردد (مرکبش به سرعت حرکت می‌کند)   بشاگردی رود باد شمالا (به عنوان یک شاگرد، باد به سمت شمال حرکت می‌کند)   سلیمان باد را گر بسته کردی (اگر سلیمان باد را محدود کنی)   بزیر تخت وقت ارتحالا (در زیر تخت در هنگام رحلت)   امیر اندر سفر هم بسته کرده (امیر نیز در سفر محدودیت دارد)   سر باد وزان اندر دوالا (باد به سر و صدر خود حرکت می‌کند)   فراوان قاصد جودش که برجای (این قاصدان فراوانی از جود و کرامت را به جا می‌آورند)   فرو ماند از رحیل از بس رحالا (از رحلت خود به حدی باقی می‌ماند که حیرت‌آور است)   نشاید بود کز خاک آتش آید (نمی‌شود انتظار داشت که آتش از خاک بیرون بیاید)   نشاید بودن او را کس همالا (نمی‌شود انتظار داشت که هیچ کس او را بفهمد)   نگنجد زرّ او اندر زمانه (ثروت او در این دنیا جا نمی‌شود)   کجا گنجد صواب اندر محالا (آیا در محالت، استدلال جا می‌شود؟)   همی تا عاشقان جوینده باشند (تا عاشقان همواره به دنبال عشق باشند)   بهر وقتی ز معشوقان وصالا (هر وقتی با معشوق خود در آشتی باشی)   همی تا مر کواکب را بباشد (تا کواکب همواره در قدرت باشند)   بیکدیگر مزاج و اتصالا (بدون همدیگر همسانی و ارتباط)   بقا بادش ز پیروزی و شادی (بقا از پیروزی و شادی اوست)   نهاده پای بر عزّ و جلالا (پایش را بر روی عزت و جلال گذاشته است)   بدل بیغم بدولت بی‌نهایت (بدلیل ملیت بی‌نهایت در سعادت)   بتن بی‌بد بنعمت بی‌زوالا (بدان نعماتی که بی‌نهایت بی‌خطا و پایان ناپذیر است)   مبارک باد عید و همچو عیدش (جشن عید و جشن نسیم یلدا را به شما تبریک می‌گویم)   مبارک روزگار و ماه و سالا (روزها، ماه‌ها و سال‌های برکت‌بخش)   گر ارزان بود فضلش اندر آفاق (اگر بزرگی و فضلش در جهان قیمتی داشت)   نماند آنچه فکرت را محالا (هیچ چیزی در نظرت محال نمی‌ماند)