گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عنصری:هر سؤالی کز آن لب سیراب دوش کردم همه بداد جواب

❈۱❈
هر سؤالی کز آن لب سیراب دوش کردم همه بداد جواب
گفتمش جز شبت نشاید دید گفت پیدا بشب بود مهتاب
❈۲❈
گفتم از تو که برده دارد مهر گفت از تو که برده دارد خواب
گفتم از شب خضاب روز مکن گفت بر زر ز خون مکن تو خضاب
❈۳❈
گفتم از تاب زلف تو تابم گفت ار او تافته شود تو متاب
گفتم آن لاله در خضاب شب است گفت در عشق او شوی تو مصاب
❈۴❈
گفتم آن زلف سخت خوشبویست گفت ز آنرو که هست عنبر ناب
گفتم آتش بر آن رخت که فروخت گفت آن کو دل تو کرد کباب
❈۵❈
گفتم از حاجبت بتابم روی گفت کس روی تابد از محراب
گفتم اندر عذاب عشق توام گفت عاشق بلی بود بعذاب
❈۶❈
گفتم از چیست روی راحت من گفت در خدمت امیر شتاب
گفتم از خدمتش مرا خیرست گفت ازو جز بخیر نیست مآب
❈۷❈
گفتم آن میر نصر ناصر دین گفت آن مالک ملوک رقاب
گفتم او را کفایت و ادبست گفت کافی بدو شده آداب
❈۸❈
گفتم او را بفضل نسبت هست گفت فاضل ازو شدست انساب
گفتم ارزاق را کفش سبب است گفت واقف شدست بر اسباب
❈۹❈
گفتم آثار او چه کرد به آز گفت بر کند آز را انیاب
گفتم آگاهی از فضایل او گفتم بیرون شد از حد و ز حساب
❈۱۰❈
گفتم از وی بحرب ، کیست رسول گفت نزدیک تیغ و دور نشاب
گفتم او را زمانه بایسته است گفت بایسته تر ز عمر و شباب
❈۱۱❈
گفتم او را درست که شناسد گفت اشناسدش طعان و ضراب
گفتم اندر جهان چنو دیدی گفت نی هم نخوانده ام بکتاب
❈۱۲❈
گفتم اندر کفش چه گوئی تو گفت دریا بجای او چو سراب
گفتم ار لفظ سائلان شنود گفت پاسخ دهد بزرّ و ثیاب
❈۱۳❈
گفتم از خدمتش جزا چه برم گفت ازو زرّ و از خدای ثواب
گفتم آزاده را بنزدش چیست گفت جاه و جلالت و ایجاب
❈۱۴❈
گفتم او را سحاب شاید خواند گفت شاگرد کف اوست سحاب
گفتم از تیر او چه دانی گفت گفت همتای صاعقه است و شهاب
❈۱۵❈
گفتم آتش رسد بهیبت او گفت گنجشک چون رسد بعقاب
گفتم آنرا که بد کند چه کند گفت شمشیر او بس است عذاب
❈۱۶❈
گفتم آن تیغ چیست ، دشمن چه گفت آن آتش است و این سیماب
گفتم از حکم او برون جاییست گفت اگر هست ضایع است و خراب
❈۱۷❈
گفتم اعدای او دروغ زنند گفت همچون مسیلمه کذاب
گفتم اعجاب دین و ملک بیکی است گفت هر دو بدو کنند اعجاب
❈۱۸❈
گفتم از جود او عنا بر کیست گفت بر جامه باف و بر ضرّاب
گفتم آنچ از همه شریفترست گفت دادستش ایزد وهّاب
❈۱۹❈
گفتم ار آفرینش بنویسند گفت مشکین شوند خطّ و کتاب
گفتم آزاده گوهری وقف است گفت آری ز نسل و از ارباب
❈۲۰❈
گفتم این اورمزد خردادست گفت وقت نشاط با اصحاب
گفتم او ملک را کجا دارد گفت زیر نگین و زیر رکاب
❈۲۱❈
گفتم او همچو باد میگذرد گفت در مدح زودش اندر یاب
گفتم آفاق را بدو ندهم گفت خود کس خطا دهد بصواب
❈۲۲❈
گفتم از مدح او نیاسایم گفت چونین کنند اولوالباب
گفتم او را چه خواهم از ایزد گفت عمر دراز و دولت شاب

فایل صوتی قصاید شمارهٔ ۳ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

موسی عبداللهی
2023-09-20T01:09:11.3468268
شرح قصیده 3 عنصری:«🕊️🌹»   هر سؤالی کز آن لب سیراب دوش کردم همه بداد جواب معنی: هر سؤالی که از آن لب سیراب میپرسیدم، شب گذشته همه به جواب داد.   گفتمش جز شبت نشاید دید گفت پیدا بشب بود مهتاب معنی: به او گفتم جز شب شما را نمیتوان دید. او گفت، مهتاب در شب پیداست.   گفتم از تو که برده دارد مهر گفت از تو که برده دارد خواب معنی: گفتم مهر (عشق) را از تو برده دارد. او گفت از تو که خواب (آرزوها و خواسته ها) را برده دارد.   گفتم از شب خضاب روز مکن گفت بر زر ز خون مکن تو خضاب معنی: گفتم شب را مثل روز نکن. او گفت بر طلا، از خون (کدری) استفاده نکن.   گفتم از تاب زلف تو تابم گفت ار او تافته شود تو متاب معنی: گفتم از زیبایی و برانگیزشان به شور و هیجان در آیم. او گفت، اگر او تابیده شود، تو متاب.   گفتم آن لاله در خضاب شب است گفت در عشق او شوی تو مصاب معنی: گفتم آن لاله (زن) در شب ارتباط دارد. او گفت، در عشق او شکسته شوی تو عذاب کشیده شود.   گفتم آن زلف سخت خوشبویست گفت ز آنرو که هست عنبر ناب معنی: گفتم زلف او بسیار خوشبو است. او گفت، از آنرو که عنبر جمیلی در آن است.   گفتم آتش بر آن رخت که فروخت گفت آن کو دل تو کرد کباب معنی: گفتم آتش بر آن رخت (زن) که میفروشید. او گفت آن کسی است که دل تو را داغ کرده است.   گفتم از حاجبت بتابم روی گفت کس روی تابد از محراب معنی: گفتم از حاجب (اخم)ت بتابم روی (زیبایی و نور چهره)ت. او گفت، هیچ کسی به خاطر محراب (پرستشگاه) به تابش نمیفتد.   گفتم اندر عذاب عشق توام گفت عاشق بلی بود بعذاب معنی: گفتم من در عذاب عشق تو هستم. او گفت، بله، عاشق بودن عذاب دارد.   گفتم از چیست روی راحت من گفت در خدمت امیر شتاب معنی: گفتم چرا روحیتم هنوز راحت است. او گفت، در خدمت امیر، تعجیل کن.   گفتم از خدمتش مرا خیرست گفت ازو جز بخیر نیست مآب معنی: گفتم از خدمت او بهره‌مندی خوب است. او گفت، به جز بخیر (نیکی)، چیزی را نمی‌توان یافت.   گفتم آن میر نصر ناصر دین گفت آن مالک ملوک رقاب معنی: گفتم آن حاکمی است که انتصار و موفقیت دین را دارد. او گفت آن کسی است که حاکم و سالاری بر ملوک دارد.   گفتم او را کفایت و ادبست گفت کافی بدو شده آداب معنی: گفتم او از نظر کفایت و ادب بلندپرواز است. او گفت، بوجود آمدن ادب و بالا بردن از او به حد کافی است.   گفتم او را بفضل نسبت هست گفت فاضل ازو شده است انساب معنی: گفتم او به دلیل نسبت برتر است. او گفت، او یک استاد علوم بزرگ شده است.   گفتم ارزاق را کفش سبب است گفت واقف شده است بر اسباب معنی: گفتم علت رزق، کفش (ابزار) است. او گفت، او به دلیل شناخت دقیق درباره علت ها و عوامل رزق شده است.   گفتم آثار او چه کرد به آز گفت بر کند آز را انیاب معنی: گفتم آثار او چه کرد به آرزو. او گفت او آرزو را به دست میآورد.   گفتم آگاهی از فضایل او گفت بیرون شد از حد و ز حساب معنی: گفتم آگاهی از خوبی ها و فضایل او. او گفت، از حد و حساب خارج شده است.   گفتم از وی بحرب ، کیست رسول گفت نزدیک تیغ و دور نشاب معنی: گفتم از او بیشتر دریا است؟ کیست رسول (پیامبر)؟ او گفت نزدیک تر به تیغ و دور نشاب (نابودی) است.   گفتم او را زمانه بایسته است گفت بایسته تر ز عمر و شباب معنی: گفتم او در زمانه لازم است. او گفت، از لحاظ بایستگی، بالاتر از عمر و جوانی قرار دارد.   گفتم او را درست که شناسد گفت اشناسدش طعان و ضراب معنی: گفتم او را درست بشناسد. او گفت، دغدغه‌مداران و افراد تلخ به او شناخت می‌دهند.   گفتم اندر جهان چنو دیدی گفت نی هم نخوانده ام بکتاب معنی: گفتم در جهان چه چیزهایی دیدید؟ او گفت، نه، هنوز همه را در کتاب نخوانده‌ام.   گفتم اندر کفش چه گوئی تو گفت دریا بجای او چو سراب معنی: گفتم درباره کفش چه میگویید؟ او گفت، به جای او تاج خلیج کفش است.   گفتم ار لفظ سائلان شنود گفت پاسخ دهد بزر و ثیاب معنی: گفتم اگر لفظ سئوال کنندگان را بشنود. او گفت، با پاسخ دادن به آنها، امتیاز و ثروت کسب میکند.   گفتم از خدمتش جزا چه برم گفت ازو زر و از خدای ثواب معنی: گفتم از خدمت او چه پاداشی ببرم. او گفت، او بیشتر از طلا و از معبود پاداش است.   گفتم آزاده را بنزدش چیست معنی: گفتم که آزاده او را به چه چیزی می‌شناسد؟   گفت جاه و جلالت و ایجاب معنی: گفت که برتری و عظمت و وجدان او این است.   گفتم او را سحاب شاید خواند معنی: گفتم ممکن است او را سحاب (ابر باران) بنامد.   گفت شاگرد کف اوست سحاب معنی: گفت که او دستیار (شاگرد) سحاب است.   گفتم از تیر او چه دانی گفت معنی: گفتم تو از قدرت و توانایی او چه می‌دانی؟   گفت همتای صاعقه است و شهاب معنی: گفت که از لحاظ قدرت و نبرد، همتای او صاعقه و شهاب است.   گفتم آتش رسد بهیبت او معنی: گفتم که آیا آتش به شکوفایی و فرمانروایی او می‌رسد؟   گفت گنجشک چون رسد بعقاب معنی: گفت این مثل گفتمانی است که می‌گوید چگونه یک پرنده کوچک می‌تواند به سلطنت بلندپروازانه رسید.   گفتم آنرا که بد کند چه کند معنی: گفتم که اگر او بدی کند، چه اتفاقی می‌افتد؟   گفت شمشیر او بس است عذاب معنی: گفت که شمشیر او تنها کافی است برای تحمل درد و زجر.   گفتم آن تیغ چیست ، دشمن چه معنی: گفتم آن تیغ چیست، و دشمن چه تواند بر آن تیغ ایجاد کند؟   گفت آن آتش است و این سیماب معنی: گفت آن تیغ آتش است و این سیماب (سلاح دشمن) مطابقت ندارد.   گفتم از حکم او برون جاییست معنی: گفتم که از قدرت و تصمیم او، خروجی و راهی وجود دارد؟   گفت اگر هست ضایع است و خراب معنی: گفت اگر هم خروجی وجود داشته باشد، ضایع و خراب است.   گفتم اعدای او دروغ زنند معنی: گفتم دشمنان او دروغ می‌گویند.   گفت همچون مسیلمه کذاب معنی: گفت که همانند مُسَیلْمَه (شخص دروغین) می‌گویند.   گفتم اعجاب دین و ملک بیکی است معنی: گفتم تعجب و شگفتی دین و سلطنت یکی است.   گفت هر دو بدو کنند اعجاب معنی: گفت که هر دو با یکدیگر تعجب و شگفتی می‌آفرینند.   گفتم از جود او عنا بر کیست معنی: گفتم به خاطر بخشش و سخاوت او، هنرمندی ورزنده کیست؟   گفت بر جامه باف و بر ضرّاب معنی: گفت که بر جامه‌دوز و بر بافنده ابریشم.   گفتم آنچ از همه شریفترست معنی: گفتم آنچه از همه‌ی شریف‌تر است.   گفت دادستش ایزد وهّاب معنی: گفت خداوند این را به او عطا کرده است.   گفتم ار آفرینش بنویسند معنی: گفتم اگر آفرینش‌ها را بنویسند.   گفت مشکین شوند خطّ و کتاب معنی: گفت که ممکن است خط و کتاب (عالمان) در مورد آفرینش‌ها اشتباه کنند.   گفتم آزاده گوهری وقف است معنی: گفتم که آزاده مالکیت و مشتاقانه است.   گفت آری ز نسل و از ارباب معنی: گفت بله، از نسل و از بابت.   گفتم این اورمزد خردادست معنی: گفتم این اورمزد (یکی از خدایان در اعتقاد زرتشتیان) مربوط به خرداد است.   گفت وقت نشاط با اصحاب معنی: گفت وقت خوشحالی با دوستان است.   گفتم او ملک را کجا دارد معنی: گفتم او سلطنت را کجا دارد؟   گفت زیر نگین و زیر رکاب معنی: گفت زیر تاج و زیر استبداد.   گفتم او همچو باد میگذرد معنی: گفتم او شبیه باد می‌گذرد.   گفت در مدح زودش اندر یاب معنی: گفتم تسریع کنید و درستی را در مدح او بیابید.   گفتم آفاق را بدو ندهم معنی: گفتم که آفاق را به او نسبت نمی‌دهم.   گفت خود کس خطا دهد بصواب معنی: گفتم که هر کس خطا می‌کند و اشتباه به صواب می‌رسد.   گفتم از مدح او نیاسایم معنی: گفتم که من از مدح او پرهیز می‌کنم.   گفت چونین کنند اولوالباب معنی: گفت که چنین می‌کنند کسانی که دارای فهم و عقل هستند.   گفتم او را چه خواهم از ایزد معنی: گفتم که من از خدا چه می‌خواهم؟   گفت عمر دراز و دولت شاب معنی: گفت عمر طولانی و ثروت و توفیق است.