عنصری:نوروز فراز آمد و عیدش باثر بر نز یکدیگر و هر دو زده یک بدگر بر
❈۱❈
نوروز فراز آمد و عیدش باثر بر
نز یکدیگر و هر دو زده یک بدگر بر
نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین
دهقان جهان دیده ش پرورده ببر بر
❈۲❈
آن زیور شاهانه که خورشید برو بست
آورد و همی خواهد بستن بشجر بر
بر گوهر او ابر مگر عاشق گشتست
کز دیده همی قطره چکاند بگهر بر
❈۳❈
گوئی مگر از چشمۀ خضرست چو بینی
آبی که بود مانده شبانه بخضر بر
از لاله چو بیجاده ست آهو به بیابان
نخجیر چو پیروزه ز سبزه بکمر بر
❈۴❈
با یار یکی سوی شمرشو چو وزد باد
بشمر شکن زلف بتانرا بشمر بر
گر خاک همی خندد زیر قدم ابر
چون ابر همی زار بگرید بزبر بر
❈۵❈
پر صورت و نقش است همه روی زمین پاک
فتنه است مگر ابر برین نقش و صور بر
فتنه است بلی ابر برین صورت و این نقش
چون من به ثنا گفتن آن فخر بشر بر
❈۶❈
شاه همه شاهان و سپهدار خراسان
کز عدل پدید آرد بر هر دو عمر بر
آن نام بلندش رقم است از بر نصرت
وز کنیت او داغ نهاده بظفر بر
❈۷❈
بر وعدۀ هر کس مگر افسوس کند بس
و افسوس کند وعدۀ خسرو بمگر بر
هر روز رسد نامش هر جا که رسد روز
چون مهر سما هست همیشه بسفر بر
❈۸❈
دارد خبر او همه کس چونش ببیند
بسیار عیانش بفزاید بخبر بر
اخبار گذشته چه کنی ؟ سیرت او بین
چون هست عیان تکیه چه باید بسیر بر
❈۹❈
عزمش چو قضا گشت و حذر عزم مخالف
هر جا که قضا باشد خندد بحذر بر
حقا که شکر زهر شود تلخ و گزایان
گر نام خلافش بگذاری بشکر بر
❈۱۰❈
چونانکه حجر جوهر یاقوت نماید
گر عهد وفاقش بنویسی بحجر بر
دیدنش مر آنرا که بداندیش و حسودست
تیغیست که زخمش نبود جز بجگر بر
❈۱۱❈
گردد سقر از خدمت او روضۀ رضوان
گر واصف خلقش فکند دم بسقر بر
آن مسکن او بنگه فضل است که آنجا
هرگز فضلا را ننشانند بدر بر
❈۱۲❈
هرگه که کمر بندد توفیق بیاید
بسیار دهد بوسه بر آن بند کمر بر
از هر چه بفرماید نسخت بستاند
عرضه کند آنگه بقضا و بقدر بر
❈۱۳❈
از رنج کسی گنج نجسته است و نجوید
وز گنج هزینه نکند جز بهنر بر
ترکیب امارت را از رای وز رسمش
نورست بچشم اندر و تاجست بسر بر
❈۱۴❈
آنجا که بماند بصر از دیدن خسرو
شاید که نهی فضل عمی را ببصر بر
ز آنسان نرود آب ز بالا سوی پستی
چونانکه رود نظم مدیحش بفکر بر
❈۱۵❈
هرگز ضرر دهر مر او را نگزاید
گر حرز کند مدحش و خواند بضرر بر
زوّار بوفد و نفر آیند بنزدش
کو زرّ ببارد بسر وفد و نفر بر
❈۱۶❈
جز بر تن او ره نبرد فخر و بزرگی
زانک او نرود جز بره عدل و نظر بر
هر جا که رود دشمن او صرف زمانه
آن راه گرفته است و نشسته بگذر بر
❈۱۷❈
بیرون رود از عالم جهل ار ز علومش
یک لفظ ببخشند ببلدان و کور بر
فرزند چو تو باید تا هرچه زبانست
دارد به ثنای پدر و ذکر پدر بر
❈۱۸❈
تا سال عجم را همه بر شمس رود حکم
چونانکه رود سال عرب را بقمر بر
تا بر زبرین طبع مدار است فلک را
و ارامگه مار مدارش به مدر بر
❈۱۹❈
جاوید بماناد خداوند باقبال
بدخواه و بداندیش بنقصان و غرر بر
کامنت ها