عنصری:مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال نیک وقت و نیک جشن و نیک روز و نیک حال
❈۱❈
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیک وقت و نیک جشن و نیک روز و نیک حال
فال فیروزی و زرّست : آسمان و بوستان
کان یکی پیروزه جامه است این دگر زرّین نهال
❈۲❈
گرد برگ زرد او بر چفته شاخ زرد خوش
راست پنداری که بدر آویختستی از هلال
بگذرد باد شمال ایدون که نشناسی که او
دستهای ناقد زرّست یا باد شمال
❈۳❈
آسمان پاکست و یکپاره در او ابر سیاه
یافته است از بزمگاه خسرو مشرق مثال
جام پیروزه است گوئی بیضه عنبر درو
پیش شاهنشاه پیروز اختر نیکو خصال
❈۴❈
عالم فضل و یمین دولت و اصل هنر
حجت یزدان ، امین ملت و عین کمال
کامگاری را ثبات و نامداریرا سبب
پادشاهی را صلاح و شهریاری را جمال
❈۵❈
داور بی مثل و نیکو سیرت و عالی صله
خیر بخش بی ریا و جنگ جوی بیملال
خادم او باش تا مردان ترا خدمت کنند
سائل او باش تا شاهان کنند از تو سؤال
❈۶❈
جز بجان اندر ، سنان او نیابد ره همی
کآب دادستش بخون دشمنان روز قتال
مژه از چشم عدو یک یک بنیزه بر کند
ور بخواهد در نشاند هم بجای او نصال
❈۷❈
خاک و باد و آب و آتش طبع ازان شد که اسب اوست
خاک طاقت ، آب گردش ، باد پا ، آتش نعال
از غزال و کوه اگر نسبت ندارد پس چرا
گه ثبات کوه دارد گاه انگیز غزال
❈۸❈
آلت روز شتاب و منزل روز سفر
نزهت روز شکار و قلعۀ روز نزال
آلتست آری ولیکن آلتی کش نیست عجز
منزل است آری ولیکن منزلی کش نیست هال
❈۹❈
آلتست آری ولیکن روزگارش زیر دست
قلعه است آری ولیکن آفتابش کوتوال
آفتاب عقل و رای و روح طبع و دهر عزم
آسمان قدر و زمانه دولت و دریا نوال
❈۱۰❈
این جهان و آن جهان در زیر مهر وجود اوست
مهر او حسن المآب وجود او خیرالمنال
همت عالیش را گوئی عیال است ای عجب
هرچه بشناسی ز هستی جز خدای ذوالجلال
❈۱۱❈
گوهری باشد که در گنجد بدو چندین هنر
همتی باشد که در گنجد بدو چندین عیال
فایدۀ دیدار بیش از دیدن او خیر نیست
گر نبینندش بود دیدار بر دیده و بال
❈۱۲❈
اعتدالست التفانش مر طبایع را نگر
کار ناید زان طبایع کو بماند ز اعتدال
هیچ هندو ننگرد از بیم او در آینه
زانکه جوید روی خویش از تیغ او بیند خیال
❈۱۳❈
تیغش ایشانرا شبی دادست کآنرا روز نیست
روی ایشان بیشتر زانست همرنگ لیال
در بلاد و بیشه های هندوان از بیم او
مرد حاسد بر زنست و شیر حاسد بر شکال
❈۱۴❈
گنجهای هندوانرا شاه غارت کرده بود
مانده بود آن پیشروشان تنگدست و سست حال
تیر شاه از کشتگان در جنگ چندان برکشد
تا ز بس پیکان زرین باز گرد آیدش مال
❈۱۵❈
بودنی داند چنان گوئی که بی تدبیر او
مر کواکب را بیکدیگر نباشد اتصال
تا نبارد قطرۀ باران ز آتش بر زمین
تا نسوزد آتش سوزنده در آب زلال
❈۱۶❈
بر زیادت باد عمر و روزگار ملک او
ساعت او روز باد و روز ماه و ماه سال
کامنت ها