گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عنصری:آمد ای شاه دوش ناگاهان فیلسوفی به نزد من مهمان

❈۱❈
آمد ای شاه دوش ناگاهان فیلسوفی به نزد من مهمان
پاک چون رای تو ز دوده سخن تیز چون تیغ تو گشاده زبان
❈۲❈
گفت با من زهر دری و شنید از کم و بیش آشکار و نهان
از علوم کلام وز تفسیر از نجوم و طبایع حیوان
❈۳❈
هر چه پرسید دادمش پاسخ به حد طاقت و حد امکان
گفت هر دانشی کزو جز وی .........................
❈۴❈
گفتم او را که یک سخن بر جای پرسم از تو نکودهیش لسان
پس بگو چیست آن سوار که هست از دلش مرکب و ز گل میدان
❈۵❈
پیش نرگس همی کند بازی گرد سنبل همی کند جولان
گاه بر پرنیان کشد لشکر گاه بر ارغوان زند چوگان
❈۶❈
گفت کآری بلی بدین صفت است حلقه) زلف حطبه (؟) جانان
گفتمش چیست آن سپیدی سیم سینه اندر بساخته به میان
❈۷❈
نرگس سوریش چو بادامی گرد او تیر و گرد تیر کمان
گفت آن وصف چشم جانان است چشم آن ماهروی مشک افشان
❈۸❈
گفت پس چیست آنکه هستی او نپذیرد به نیستیش گمان
ناپدیدی پدید و هستی نیست رامش جان و اندرو مرجان
❈۹❈
گفتمش کاین دهان یار من است .........................
گفت پس چیست آن دو تاریکی که بیار است روشنائی از آن
❈۱۰❈
بر سر بر بر و گریبانش دامنش در زمین فکنده کشان
به درازی چو دهر در گردون به سیاهی چو عشق در هجران
❈۱۱❈
گفتم این وصف آن گیسوی است بوی چون مشک ، رنگ چون قطران
گفت پس چیست آنکه روی زمین همه بگرفت از کران به کران
❈۱۲❈
راست چون روشنائی خورشید ............................
گفتم آن جاه صاحب الجیش است که گرفته ست طول و عرض جهان

فایل صوتی قصاید شمارهٔ ۵۱

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

موسی عبداللهی
2023-09-19T21:10:50.8165209
🔰شرح قصیده 51 عنصری     بیت ۱: آمد ای شاه دوش ناگاهان شاه به طور غیرمنتظره‌ای فیلسوفی دعوت می‌کند. بیت ۲: فیلسوفی به نزد من مهمان این فیلسوف، مهمان شاه است و دربار شاه را بازدید کرده است. بیت ۳: پاک چون رای تو ز دوده سخن فیلسوف، صحبت‌های خود را از هرگونه دودویی و تزویر خالی کرده و سخن او با پاکیزگی روان شاه مطرح می‌شود. بیت ۴: تیز چون تیغ تو گشاده زبان سخنان فیلسوف، با تیزی و تندی ابراز می‌شود. بیت ۵: گفت با من زهر دری و شنید شاه، فیلسوف را به بحث و گفتگو دعوت می‌کند و فیلسوف صحبت خود را با روحیهٔ بحث‌جویی و استقبال از این دعوت شروع می‌کند. بیت ۶: از کم و بیش آشکار و نهان فیلسوف، در طول صحبت با شاه، به هر جزئیاتی از دانش خود پرداخته و برای شاه آنها را شفاف و آشکار نموده است. بیت ۷: از علوم کلام وز تفسیر فیلسوف، دربارهٔ علوم مختلفی چون کلام و تفسیر، به شاه توضیح داده است. بیت ۸: از نجوم و طبایع حیوان فیلسوف، در طول صحبت خود با شاه، به بحث دربارهٔ نجوم و طبایع حیوانی پرداخته است. بیت ۹: هر چه پرسید دادمش پاسخ شاه، سؤالات خود را از فیلسوف پرسید و او به هر سؤال با پاسخی خوب و دقیق پاسخ داد. بیت ۱۰: به حد طاقت و حد امکان فیلسوف، به تمامی قدرت و توانایی خود، در پاسخ به سؤالات شاه تلاش کرد و هرچه ممکن بود از دانش خود بهره جست. بیت ۱۱: گفت هر دانشی کزو جز وی در پاسخ به پرسش اخر شاه، فیلسوف می‌گوید که هر دانشی که وجود دارد، از خودش نیست و بر مبنای وجود اوست. بیت ۱۲: گفتم او را که یک سخن بر جای شاه، پس از پاسخ‌های فیلسوف، او را با یک سؤال دیگر مواجه می‌کند. بیت 13: نرگس سوریش چو بادامیدر این بخش شاه، در مورد چشم زیبای عاشقانهٔ جانان، توصیفاتی از آن می‌دهد و آن را با یک باور مردمی که چشمان زیبا مثل نرگس هستند، مقایسه می‌کند. بیت 14: گرد او تیر و گرد تیر کمانشاه، دور چشم جانان را به شکل دایره‌هایی از تیر و کمان توصیف می‌کند. بیت 15: گفت آن وصف چشم جانان استفیلسوف پاسخ می‌دهد و می‌گوید که این توصیف، به چشم زیبای جانان اشاره دارد. بیت 16: چشم آن ماهروی مشک افشانفیلسوف، جزئیات دیگری از چشم جانان را توصیف می‌کند و آن را با ماهی که رایحهٔ خوش مشک افشان دارد، مقایسه می‌کند. بیت 17: گفت پس چیست آنکه هستی اوشاه، سؤال دیگری را از فیلسوف می‌پرسد و می‌خواهد بداند که وجود این چشم جانان به چه علتی باقی می‌ماند. بیت 18: نپذیرد به نیستیش گمانفیلسوف به شاه می‌گوید که وجود چشم جانان، قابل تصور و گمان‌زدن نیست و به نیستیش امکانی نمی‌دهد. بیت 19 ناپدیدی پدید و هستی نیستفیلسوف، پاسخ دیگری به شاه می‌دهد و بیان می‌کند که وجود چشم جانان، در حالی که به نظر ممکن است ناپدید شود، در واقع پدیدار و موجود است. بیت 20: رامش جان و اندرو مرجانفیلسوف، در پایان پاسخ خود، به وجود چشم جانان اشاره می‌کند و آن را به آرامش جانی و اندوه دریای شفاف مقایسه می‌کند. بیت 21: گفتمش کاین دهان یار من استشاه، پس از پاسخ فیلسوف، سؤال دیگری مطرح می‌کند و دربارهٔ دو تاریکی در چشمان خود صحبت می‌کند. 22) گفت پس چیست آن دو تاریکیفیلسوف مجدداً پاسخ می‌دهد و می‌گوید که این دو تاریکی، می‌تواند نشانگر روشنائی باشد. ناپدید شدن و ظهور کردن، وجود ندارد؛زندگی رامش و اندرو مرجان است. به او گفتم: "این دهان من است که این را می‌گوید." او پرسید: "آن دو تاریکی چیست که روشنائی از آن برمی‌آید؟" "چرخش سر به سر و گردنش، با گام هایی که بر زمین می‌افتد،" پاسخ دادم. "مثل دوران دنیا در آسمان و مانند عشق در فراق." گفتم: "این وصف آن موهای پریشان است؛ بوی مشک و رنگ قطره های روغن." او پرسید: "آن چیست که از یک سوی زمین به سوی دیگر خشکیده است؟" من جواب دادم: "آن مانند نور خورشید است؛ راست و صاف." گفتم: "آنجا است که فرمانده لشکری است که طول و عرض جهان را فتح کرده است."