عنصری:گل خندان خجل گردد بهاری که تو رنگ از بهار و گل به آری
❈۱❈
گل خندان خجل گردد بهاری
که تو رنگ از بهار و گل به آری
بسیم ومشک نازد جان ازیرا
که سیمین عارض و مشکین عذاری
❈۲❈
نگار قندهاری قند لب نیست
تو قندین لب نگار قندهاری
بمشکین زلف شهر آشوب ماهی
بجادو غمزه جان آهنج خاری
❈۳❈
ببند زلف جز دل را نبندی
بجادو غمزه جز جانرا نخاری
بخار و زنگ بر دلها فکندی
بجعد زنگی و زلف بخاری
❈۴❈
برنگ از لالۀ خودروی عکسی
ببوی ، از عنبر سوده بخاری
همی خندی که ماه سرو قدّی
همی بالی که سرو جویباری
❈۵❈
شکر بارد بوصفت لب چو بارد
بمدح شاه درّ شاهواری
خداوند زمانه میر محمود
که کار ملک ازو گشتست کاری
❈۶❈
ایا خورشید رای مشتری طبع
تو از هر دو جهان را یادگاری
بجای پیشدستی پیشدستی
بوقت بردباری بردباری
❈۷❈
سخن داند که تو چابک ادیبی
عنان داند که تو زیبا سواری
تو خورشید ولیکن بی زوالی
تو گردونی ولیکن بی مداری
❈۸❈
کفایت را بهر فخری مشیری
جلالت را بهر فضلی مشاری
بهر علمی که گوئی تو امامی
بهر شهری که باشی شهریاری
❈۹❈
بدل بر مهربانان مهربانی
بتن بر کامگاران کامگاری
ادبرا زیور و دین را نظامی
خرد را اصل و دولت را شعاری
❈۱۰❈
بدعوی خسروان را حق نمائی
بمعنی چاکرانرا حق گزاری
جهانرا بگذرانی نگذری خود
بدان ماند که گشت روزگاری
❈۱۱❈
جمال و افتخار از دولت آید
تو دولت را جمال و افتخاری
بچشم دوستان اندر تو نوری
بچشم دشمنان اندر تو خاری
❈۱۲❈
شکار خسروان مرغ است و نخجیر
شکار تیغ تو شیر شکاری
دل روباه و طبع غرم گیرد
ز شمشیر تو شیر مرغزاری
❈۱۳❈
اگر حمله پذیری کوه و سنگی
وگر حمله بری موج بحاری
بجای صلح مهر دوستانی
بجای رزم تیغ ذوالفقاری
❈۱۴❈
بعدلت کبک نندیشد ز شاهین
ز بیمت سنگ خون گرید بزاری
یکی بینندت اندر حدّ دیدار
بحدّ آزمون اندر هزاری
❈۱۵❈
دل آزادگان خواهندۀ تست
که تو آزادگی را خواستاری
فلک بند غم است و تو نجاتی
جهان تیره شب است و تو نهادی
❈۱۶❈
ببزم اندر سعادت را قرینی
بصدر اندر جلالت را عیاری
برحمت برسر خورشید تاجی
برفعت برسر کیوان غباری
❈۱۷❈
یمین دولت و حق را یمینی
امین ملت و دین را یساری
همی خورشید نور آرد نثارت
که تو زیبای نوری و نثاری
❈۱۸❈
چنان کایزد همیشه بی عوارست
تو ایزد نیستی و بی عواری
اگر بر سنگ بگشایی تو بازو
وگر کف را بدریا در گذاری
❈۱۹❈
بسنگ اندر گشایی چشمۀ خون
بدریا در پدید آری صحاری
چو دیده چشم را و عقل جانرا
تو مر دین را و دولت را بکاری
❈۲۰❈
بحجت گمرهانرا رهنمومی
بطاعت غمگنانرا غمگساری
گه از گردنگشان کشور ستانی
بگردان دادگان کشور سپاری
❈۲۱❈
همی تا بر زند هنگام نوروز
نسیم باغ با عود قماری
شود گلبن عماری و گل زرد
چو کوکبهای زرین بر عماری
❈۲۲❈
بپیروزی و کام دل همی باد
ترا در ملک و دولت پایداری
کامنت ها