عرفی:باز گلبانگ پریشان میزنم آتشی در عندلیبان میزنم
❈۱❈
باز گلبانگ پریشان میزنم
آتشی در عندلیبان میزنم
حجله گل بهر من بستند و من
سر به دیوار گلستان میزنم
❈۲❈
در بن هر خار خنجر میخورم
بر سر هر نیش جولان میزنم
خون گرم از ریشه دل میمکم
جام زهر از ریشه جان میزنم
❈۳❈
صد محیط زهر دارم در سفال
مرحبایی گو که آسان میزنم
بس که لذت دوستم یک لخت دل
بر متاع صد نمکدان میزنم
❈۴❈
آن خلیلم من که قفل الحذر
بر دهان و دست مهمان میزنم
آن چراغ کشتهام کز دود گرم
آتش اندر آب حیوان میزنم
❈۵❈
پادشاه عالم درویشیم
مهر بر پایین فرمان میزنم
پای هجرم، راه حسرت میروم
دست عجزم، چاک دامان میزنم
❈۶❈
جاه را کوس بلند آوازگی
بر فراز بام نیسان میزنم
بحر طوفانخیز دردم موج خون
از تحرکهای شریان میزنم
❈۷❈
مرغ تجریدم، نوا در فصل دی
بر فراز شاخ عریان میزنم
میکنم در گلشن جنت فغان
نغمهای در کنج زندان میزنم
❈۸❈
زهره میدزدد نوای خونچکان
زخمه چون بر عود افغان میزنم
تا به کی هرسو دوم در سومنات
تیشهای در پای ایمان میزنم
❈۹❈
بتپرستان میفریبندم بسی
شیشهای بر سنگ ایشان میزنم
از مساماتم رود سیلاب خون
تا شراب از جام رهبان میزنم
❈۱۰❈
آتش طورم می و جام آفتاب
حیف کاین می در شبستان میزنم
گردم از راحت زنم بر من مخند
کاین نفس در کام ثعبان میزنم
❈۱۱❈
چون نباشد داغ گوناگون مرا
تکیه بر غمهای الوان میزنم
بس که کج پنداشتم نقش درست
خنده بر بازیچه پنهان میزنم
❈۱۲❈
فرش را هم دیده عصمت بود
لیک پا بر نیش عصیان میزنم
بس که پر نیش است پایم هر قدم
دشنه بر خار مغیلان میزنم
❈۱۳❈
کعبه در آغوش دل دارم ولی
فال آتشگاه گبران میزنم
«من و سلوی» بر لبم ریزند و من
بر دل صد پاره دندان میزنم
❈۱۴❈
دم به دم چون کشتی از شوق شکست
سینه را بر موج طوفان میزنم
میفشاند بر لبم خون مراد
عطسهای کز مغز ایمان میزنم
❈۱۵❈
میکنم تعظیم روز قتل خویش
دشنهای بر عید قربان میزنم
بحر خون، دریای آتش، سیل زهر
میکنم در جام و خندان میزنم
❈۱۶❈
در سراب افتادهام جام و سبو
زآن جهت بر سنگ بطلان میزنم
گریه شوقم زآتشگاه دل
شعله بر خاشاک مژگان میزنم
❈۱۷❈
تا به مژگان تو گردد آشنا
دیده را بر نیش پیکان میزنم
تا شوم پامال خیل غمزهات
خیمه را در کافرستان میزنم
❈۱۸❈
تیشه زد بر بیستون فرهاد و من
بیستون بر تارک جان میزنم
دست شیون در گلستان نشاط
بر سر گلهای خندان میزنم
❈۱۹❈
شیشه از زهر هلاهل شد تهی
کاسه در خون شهیدان میزنم
آتش اندر خرمن مقصود خویش
در میان آب حیوان میزنم
❈۲۰❈
من که از کلک نظام روزگار
نقشها بر لوح امکان میزنم
کوس افلاطونی از یونان زمین
میبرم در ملک گیلان میزنم
❈۲۱❈
ور سبب جوید کسی در گوش وی
این نوا از عود برهان میزنم
کان ولایت مولد دانشوری است
کاتش از نامش بیونان میزنم
❈۲۲❈
میر ابوالفتح آنکه لوح دانشش
بر سر افهام و اذهان میزنم
نام جودش میبرم یا دشنهای
بر دل دریای عمان میزنم
❈۲۳❈
فارس حکمش به جولان رفت و گفت
آفتابم گوست، چوگان میزنم
راکب رایش به میدان راند و گفت
دهر میدان است و جولان میزنم
❈۲۴❈
عقل میگوید گل ایجاد او
بر سر تقدیر امکان میزنم
عشق میگوید عبیر جیب او
بر دماغ پیر کنعان میزنم
❈۲۵❈
گفت جاهش دهر بر من تنگ شد
چاک بر افلاک و ارکان میزنم
گفت جودش سیم و زر در کان نماند
سکه بر پیشانی کان میزنم
❈۲۶❈
گرگ میگوید به دورانش که من
بر صف اعدای چوپان میزنم
داورا تا سایه کردی بر سرم
خنده بر خورشید تابان میزنم
❈۲۷❈
تا مرا در بزم خود جا دادهای
تکیه بر دیوار احسان میزنم
تا حیاتآموز من لطف تو شد
طعنه بر معزولی جان میزنم
❈۲۸❈
گوش کن کز بام مدحت صبح و شام
طبل نظمآرای شروان میزنم
چشمه نور است چشم فطرتم
خنده بر کحل صفاهان میزنم
❈۲۹❈
تا برآرم گوهر ارزندهای
تیشه اندیشه بر جان میزنم
هر گلی کز باغ طبعم بشکفد
بر سر غلمان و رضوان میزنم
❈۳۰❈
تن زنم عرفی نیم آخر ترا
بر نوای خودپرستان میزنم
در حضورت زآن نمیگویم دعا
تا نگویندم که دستان میزنم
❈۳۱❈
در غیاب این نغمه را هر نیمشب
همره مرغ سحرخوان میزنم
کامنت ها