عرفی:زهی رمیده مرا آهوی وصال از دام چنانچه از نظرم خواب و از دلم آرام
❈۱❈
زهی رمیده مرا آهوی وصال از دام
چنانچه از نظرم خواب و از دلم آرام
بسوی او نفرستم پیام از آن ترسم
که بر حکایت من مطلع شود پیغام
❈۲❈
بگاه عربده دشنام چون دهد سوزم
مباد از لب او لذتی برد دشنام
چه نازکی است که بینم بگاه جلوه قدش
گرانی نظرم باز داردش ز خرام
❈۳❈
ز اضطراب دلم پای هوش میلغزد
چو میرسد بخیال آن نهال سیم اندام
به نیم جرعه چه شوراست در دلم گویی
کزآن لب نمکین رشحه ای فتاده بجام
❈۴❈
بدور حسرت او جام زهر می نوشم
گه از نصیحت خاص وگه از ملامت عام
ز ذوق کشتن عرفی بحیرتم که چرا
چوکینه در دل بی مهر او گرفته مقام
❈۵❈
زتازیانه جورش سمند صبر من است
عنان فکنده چو فرمان شهریار انام
زهی وجود سخاوت مشخص از کف تو
چنانچه ذات بصورت ، چنانچه شخص بنام
❈۶❈
بود برات عطایت بدست هر فردی
چو نامه های عمل در حسابگاه قیام
فشرده ذوق سخا در دل توپا محکم
چو استقامت زر درخزینه های لئام
❈۷❈
بنای دولت خصم توست و بی بیناد
چو دوستی هوسناک و اعتقاد عوام
بعهد عدل تو شاید که توأمان نشوند
صبیه و صبی اندر مشیمه ارحام
❈۸❈
دوام جاه تو آن عالمی که دورش را
ذخیره ابد آید بیک دقیقه تمام
درون مطبخ جاه تو مهر و ماه بود
دو قرص نان که یکی پخته است و دیگر خام
❈۹❈
زبان حادثه تا کی قضا تواند بست
اگر بحجت تیغ تو ندهدش الزام
ز زخم نشتر فساد انتقام تو شد
درون حادثه پرخون چو شیشه حجام
❈۱۰❈
حروف قدر ترا صورت فلک جرمی است
که عکس قاعده پایین فتاده در ارقام
بعهد عدل تو کز کحل حزم همچو غزال
بخون گرگ سیاه است دیده اغنام
❈۱۱❈
خلاف قاعده صیاد پیشگان شاید
که پرورند بآهنگ صید باز ، حمام
شها ببزم تو چون این قصیده بر خوانم
که ملک نظم ز فیضش گرفته است نظام
❈۱۲❈
سزد بجایزه با جیب پر گهر گردون
بدوشم افکند این جامه زمرد فام
همیشه تا ، زدم عنکبوت پرده صبح
بود لعاب لوامع تنیده بر ایام
❈۱۳❈
بجای شربت مقصود جاه خصم ترا
لعاب افعی تیغ تو باد اندر کام
کامنت ها