عرفی:ای مرتفع ز نسبت جود تو شان علم کلک گهر فشان تور طب اللسان علم
❈۱❈
ای مرتفع ز نسبت جود تو شان علم
کلک گهر فشان تور طب اللسان علم
ای ساکنان مصر معانی بحسن عقل
نادیده یوسفی چو تو درکاروان علم
❈۲❈
سلطان دین علی که زشست کمال اوست
هرناوکی که یافت گشاد از کمان علم
جیب و کنار عقل ز گوهر لبالب است
تا باز کرده ای لب گوهر فشان علم
❈۳❈
سلک نقود نظم جواهر بباد رفت
تا صیت گوهر تو برآمد زکان علم
پیش از وجود صلب فلک بود ذات تو
در بطن صنع نادره زا توأمان علم
❈۴❈
امکان اگر نه تکیه زدی بر وجود تو
کی داشتی تحمل بار گران علم
دست مجردات ستون ز نخ شود
آنجا که فطرت تو زند سایبان علم
❈۵❈
علم است جان هر که بود معنوی نهاد
الافطانت تو که گردید جان علم
ذات تو اعتدال و سلیمان مزاج عدل
عقل تو مغز و جوهر کل استخوان علم
❈۶❈
صدره فتد بچاه ضلالت بهر قدم
دست هدایت ار نکنی بر میان علم
بر گوش فطرت تو زاول نفس شمرد
هر نکته ای که داشت لب داستان علم
❈۷❈
آنجا که دانش تو نهد رسم تقویت
ای آیت شعور تو نازل بشان علم
دست ضعیف جهل که درآستین شکست
از عقل اولین بر باید عنان علم
❈۸❈
برآسمان علم ضمیر تو آفتاب
اما مسیر تو نهمین آسمان علم
آن مایه دشمنی که بعلم است جهل را
ای کعبه وجود تو دارالامان علم
❈۹❈
اندر ضمیر جوهر اول شدی تباه
تقدیر هستیت نشدی گر ضمان علم
ارزان متاع روی دکان کنه هستی است
آنجا که فطرت توگشاید دکان علم
❈۱۰❈
تا عزم خاکبوس حریم فطانتت
دارند ساکنان نهم آسمان علم
از بیم دور باش ادب هر صباح و شام
صد بوسه برده بر لب روحانیان علم
❈۱۱❈
گر صنع ایزدی ز ازل مصلحت نداشت
تا سازد امتیاز تو خاطر نشان علم
الا درآستان حریم فطانتت
ذیل ملازمت نزدی بر میان علم
❈۱۲❈
روزی ز روی نسبت اجزای یکدیگر
ترتیب دادمی بتصور جهان علم
در دل فتاد سایه طبع بلند او
گفتم که این سزد بصفت آسمان علم
❈۱۳❈
گر سایه طبیعت تو مهبطیش هست
آن ذروه می سزد که شود لامکان علم
شاها تویی که فیض هوای طبیعتت
سازد بنوبهار مبدل خزان علم
❈۱۴❈
از دست پخت طبع تو با لذت است و بس
بر خوان عقل هر که شود میهمان علم
دارم امید آنکه بعرفی زعین لطف
بخشی وظیفه ای ز نعیم جنان علم
❈۱۵❈
در مجمعی که قوت معنی دهی بفیض
دستم ز آستین بفرستی بخوان علم
مسند نشین خاک در دانشش کنی
ای فضل مایه بخش تو سلطان نشان علم
❈۱۶❈
با آنکه دست بسته میدان دانشم
گر نامزد کنی بکف من عنان علم
چون دانه های گوهر مدحتت بسلک نظم
سرهای خیل راز کشم بر سنان علم
❈۱۷❈
تا دل شکاف جهل بسیط و مرکب است
زخم دلیل قطعی و تیغ زبان علم
بادا هدایت تو که معمار دانش است
تیغ زبان جوهریان را فسان علم
کامنت ها