عرفی:ای طعن فلک نوشته برسم وی زلف صبا بریده از دم
❈۱❈
ای طعن فلک نوشته برسم
وی زلف صبا بریده از دم
ای در بر توسن فلک شوخ
ز آنگونه که پیش شعله هیزم
❈۲❈
بر غنچه سبکروی وی بدانسان
کش خنده نزاید از تبسم
نازی بلب فسانه پرداز
ز آنگونه که نشکنی تکلم
❈۳❈
از گام شمرده خط نگاری
بر نقطه نوک نیش کژدم
کرد از تو شتاب وام وز آن کرد
سیمرغ وجود خویش را گم
❈۴❈
هشتم فلکی و ذو ذوابه
چون وقت روش علم کنی دم
زآن راست روی که طبع عرفی
راندت بمسالک تعلم
❈۵❈
اول قدم ریاض طبعش
آخر چمن بهشت هشتم
بی فیض قبول آسمان بود
جامی تهی از شراب صد خم
❈۶❈
ننشست مگر بوقت خوابش
دریای معانی از تلاطم
درهم شکند بگاه حمله
صد فوج معانی از تصادم
❈۷❈
چون آتش طبع بر فروزد
طوبی طلبد بجای هیزم
در ابره اطلس فلک دوخت
رایش زبیاض صبح قاقم
❈۸❈
رضوان زپی شراب بزمش
انگور ، بپرورد بطارم
بر خاک در طبیعت او
دریای محیط در تیمم
❈۹❈
گردون بنظاره ضمیری
یک دیده و آفتاب مردم
ازآب سخاش خوشه برداشت
نوک مژه چون درخت گندم
❈۱۰❈
عرفی بمدیح خود شتابی
هشدار مباد، ره کنی گم
داد سخنت بده که مردند
معنی و عبارت از تظلم
❈۱۱❈
هان شرم مکن ثنای خودگو
گوباش حسود در تبسم
شایسته تویی بمدح امروز
ای خاک رهت بفرق مردم
کامنت ها