عرفی:بیا که با دلم آن میکند پریشانی که غمزه تو نکردست با مسلمانی
❈۱❈
بیا که با دلم آن میکند پریشانی
که غمزه تو نکردست با مسلمانی
زدیده رفتی و مردم همان نفس ، فریاد
که بی تو مردم وآنگه چنین بآسانی
❈۲❈
کسی که تشنه لب ناز توست میداند
که موج آب حیات است چین پیشانی
نهشت غمزه اسلام دشمنت که دو روز
محبت تو کنم جمع با مسلمانی
❈۳❈
ترحمی نکند حسن بر دلم ، گوئی
که در زمانه یوسف نبود زندانی
که گفت مطلع دیگر چنین نیاری گفت
که تازه سازد از این مطلعآفرین خوانی
کامنت ها