عرفی:دگر صفیر طبیعت بساز آگاهی بعالم ملکوت است ، محملش راهی
❈۱❈
دگر صفیر طبیعت بساز آگاهی
بعالم ملکوت است ، محملش راهی
بلی رود بخریداری جواهر قدس
ز بهر تحفه یکدانه گوهر شاهی
❈۲❈
طراز دولت جاوید شاهزاده سلیم
که یافت باز وی اوصولت یداللهی
ستوده ای که بعنوان نامه وصفش
حسود او بتصور نوشته جمجاهی
❈۳❈
زهی ضمیر تو پاک از عبور سهو و خطا
چو زمره ملکوتی ز مخطی و ساهی
بملک مصلحت اندیشی قضا و قدر
قبول و رد تو احکام آمروناهی
❈۴❈
حدیث روشنی مهر با ضمیر تو هست
بصدق وکذب چو تمثیلهای افواهی
جو مهر کاهش مه را زرشک رأی تو دید
بخنده گفت زهی ابلهی وگمراهی
❈۵❈
منم فتاده بصد رنج زین حسد درشرم
تراکسی چه شمارد تو خود چه میکاهی
زمان زمان بمسیحا وجود میسپرم
ز بهر عرضه اندام و چهره کاهی
❈۶❈
چو خلق و رأی تو آتش فروز دهر شود
سزد که دود کند عنبری شرر ماهی
دمی که آهوی خلق تو نافه اندازد
هجوم عطسه بگیرد ز ماه تا ماهی
❈۷❈
زحسن عهد تو مشکل که لوح خواب وخیال
شود نگاشته از شکلهای اکراهی
حسود جاه تو در تنگنای غم هر دم
فراق نامه نویسد بمرگ نا گاهی
❈۸❈
چو ظل جاه بر ارقام هندسی فکنی
بدون صفر کند پنج فرد پنجاهی
فلک ز سهم تو با روزگار یکرنگ است
چو پاکبازی عنین ز ناتوان باهی
❈۹❈
سردعای مسیحا زاوج عرش گذشت
وز آستان جلال تو کرد کوتاهی
زفتنه های زمین و زمان مهیا باد
منافقان ترا برگ سالی و ماهی
❈۱۰❈
زرفق های قضا و قدر مهنا باد
موافقان ترا ساز مالی و جاهی
کامنت ها