عرفی:حیرت ملازم گل رخسارهٔ کسی است دیوانگی نتیجه نظارهٔ کسی است
❈۱❈
حیرت ملازم گل رخسارهٔ کسی است
دیوانگی نتیجه نظارهٔ کسی است
از جام کینه ام چو رود مست و خون چکان
می بارد از رخش که ستمگارهٔ کسی است
❈۲❈
غمخوار نیست هر که بود غمگسارجوی
بیچاره آن که منتظر چارهٔ کسی است
از خاک گشتگان تو هر گل که می دمد
معلوم می شود که دل پارهٔ کسی است
❈۳❈
فارغ ز خیرگی نگر در روی آفتاب
این دیده آزمودهٔ نظارهٔ کسی است
عرفی در آب و آتش اگر می رود روا است
بازش میاورید که آوارهٔ کسی است
کامنت ها