عرفی:مرا دردی است که از داروی راحت بیش میگردد فلک بیهوده بر گرد دکان خویش میگردد
❈۱❈
مرا دردی است که از داروی راحت بیش میگردد
فلک بیهوده بر گرد دکان خویش میگردد
ببین کز نشتر مژگان او بختم چه پیش آرد
که موی بستر سنجاب نیش میگردد
❈۲❈
به نوعی دیدهام از گریهٔ بسیار نازک شد
که گر بر لاله و ریحان گشایم ریش میگردد
دل گمگشتهای کو تا دگر در سینه باز آید
که چون صفهای مورم درد و غم در پیش میگردد
که چون صفهای مورم درد و غم در پیش میگردد
فلک چندان تُنُکمایه است تا این گرم بازاری
که یک جو عافیت گر بخشدم دل ریش میگردد
❈۳❈
ندانم عرفی این غم دوستی را از کجا دارد
که در دنبالهٔ غمهای بیش از پیش میگردد
کامنت ها