عرفی:فتادگان سر خود را به خاک پا بخشند به جان خرند شهادت که خون بها بخشند
❈۱❈
فتادگان سر خود را به خاک پا بخشند
به جان خرند شهادت که خون بها بخشند
خدا گواست که گرجرم ما همین عشق است
گناه گبر و مسلمان به جرم ما بخشند
❈۲❈
مریض عشق به زنجیر بند نتوان کرد
در آن دیار که بیمار را شفا بخشند
نظر ز ننگ بدزدد گدای کوچهء عشق
از آن متاع که در سایهء هما بخشند
❈۳❈
ز روز حشر چه غم کز جزا بود ترسم
که عذر ما نپذیرند و جرم ما بخشند
چه مایه شکر گزاریت کنیم اگر زهاد
خطای ما به زبر دستی قضا بخشند
❈۴❈
دعای بی اثری دارم و هزاران جرم
مگر مرا به تهی دستی دعا بخشند
چه خواهی ای ملک از اهل دل، شکنجه بس است
عطیه ها که پذیرفته اند وابخشند
❈۵❈
نخست گوهر خویش آیدش محبت، اگر
کلید گنج گدایی به پادشا بخشند
بضاعتی به کف آور، که ترسمت فردا
به خوی فشاندن پیشانی چه ها بخشند
❈۶❈
به اهل فیض نشین ، در حریم گلشن عشق
که کر نسیم صبا خوش کنی صبا بخشند
به گاه عفو گناه، از پی رعایت دل
جزای خویش دهندت، ز شرم ما بخشند
❈۷❈
امید هست که بیگانگی عرفی را
به دوستی سخن های آشنا بخشند
کامنت ها