عرفی:آن مست ناز کز نگهش می فرو چکد خون ترحم از دم شمشیر او چکد
❈۱❈
آن مست ناز کز نگهش می فرو چکد
خون ترحم از دم شمشیر او چکد
دارم گمان که نامهٔ عصیان شود سفید
ده قطره اشک از پی شست و شو چکد
❈۲❈
احباب گلفشان به لب جویبار و من
خونم ز دیده جوشد و بر طرف جو چکد
من تلخی از ملامت دشمن نمی کشم
این شربت از دماغ، مرا، در گلو چکد
❈۳❈
گر سر دهیم گریه، ببینی که اشک ما
تنها نه از مژه که ز تار هر مو چکد
عشق از چنین شکنجه کند خون کاینات
آن مایه نیست کز دل موری فرو چکد
❈۴❈
عرفی به کاوش آمده، یا رب مهل که من
آن ها که از دلم چکد، از گفت و گو چکد
کامنت ها