عرفی:زندانی شوق تو به گلزار نگنجد جز در قفس مرغ گرفتار نگنجد
❈۱❈
زندانی شوق تو به گلزار نگنجد
جز در قفس مرغ گرفتار نگنجد
در دست ریا باده کشان تا در کعبه
بگذشته میانی که به زنار نگنجد
❈۲❈
هرذره نه شایسهٔ طوف حرم اوست
خورشید در این سایهٔ دیوار نگنجد
فریاد که غم های تودر سینهٔ تنگم
اندک نبود لایق و بسیار نگنجد
❈۳❈
ای عافیت آموز مشو همدم عرفی
در صحبت اوجز دل بیمار نگنجد
کامنت ها