عرفی:از دیده ام کدام نفس خون نمی رود سیل هزار زهر به جیحون نمی رود
❈۱❈
از دیده ام کدام نفس خون نمی رود
سیل هزار زهر به جیحون نمی رود
غیرت برم به شادی عالم که هییچ گاه
از خلوت وصال تو بیرون نمی رود
❈۲❈
تمکین عشق بین که به این جذبهٔ طلب
صد گام رفت محمل و مجنون نمی رود
معراج غیرت است، سر کوهکن، ولی
باور مکن که ظلم به گلگون نمی رود
❈۳❈
معمورهٔ دلی اگرت هست، بازگوی
کاین جا سخن به ملک فریدون نمی رود
خیزد به کوی عشق ز دیوار و در فغان
کای وای دیده ای کزو خون نمی رود
❈۴❈
در سینهٔ من است که آغشته با الم
آهی که از غم تو به گردون نمی رود
عرفی تو خود مرنج ، که بیداد دشمنان
زین پیش می شد از دلت، اکنون نمی رود
کامنت ها