گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عرفی:ز شهر دل به گوشم هر نفس فریاد می آید که اینک لشگر غم خوش به استعداد می آید

❈۱❈
ز شهر دل به گوشم هر نفس فریاد می آید که اینک لشگر غم خوش به استعداد می آید
اگر شیرین عنان را گرم سازد، بنگرد خسرو که گلگون جانب او ، یا بر فرهاد می آید
❈۲❈
دلم در دام آن صیاد مستغنی است و می ترسم که افتت رخنه ای در دام تا صیاد می آید
نصیحت می کنندم دوستان، ای غم بیا و تو به خاشاک من آتش زن، که این جا باد می آید
❈۳❈
نمی آید ز پرویز استماعش، ورنه شیرین را ز سر تا پا صدای نالهٔ فرهاد می آید
همانا دیده عرفی عزتی زان دلفریب امشب که می آید ز بزمش باز، خوش دلشاد می آید

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۲۶۱

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

حمید زارعیِ مرودشت
2016-10-26T11:51:04
دلم در دام آن صیاد، مستغنی است، می ترسمکه افتد رخنه ای در دام، تا صیاد می آید.یعنی در دام آن صیاد، دلم از هرچیز بی نیاز است و فقط ترسم از این است که تا صیاد بیاید و من را بگیرد، رخنه‌ای در دام بیفتد و من آزاد شوم.
حمید زارعیِ مرودشت
2016-10-26T13:27:47
.نصیحت می کنندم دوستان، ای غم بیا و توبه خاشاکِ من آتش زن، که این جا باد می آید.(عرفی‌شیرازی).منظورش از باد، نصیحت‌های دوستان است که اثری ندارد..باد است نصیحت رفیقانواندوهِ فراق، کوهِ الوند.(عالیجناب سعدی)